مدیرتالارویرایش+طراح آزمایشی وبتون
عضو کادر مدیریت
مدیر رسـمی تالار
مدرس انجمن
ناظر رمان
ویراستار انجمن
کپیست انجمن
ژورنالیست انجمن
مقامدار آزمایشی
برترین مقامدار سال
تو از آرزوهایم رفته ای
هر وقت کور شوم
شعری می نویسم و می گویم
به آرزویم رسیدم
به آرزویم
به تـو نه
تو از آرزوهایم رفته ای
و حس بدی دست میکشد روی سرم
سرم را که می چرخانم
میبینم روز هایی که چشمانم را سیاه تر می کنم
عاشق تــــــــــر می شوی
و حس بدی که روی سرم دست کشیده بود ابر سیاه باران زایی میشود
که هر لحظه قطره ی سیاهی می زاید
و حل میشود در بوم سفیدی از لباسم
و من با خط بریل
شعری می نویسم و می گویم
به آرزویم رسیدم
و هیچ جمله ای را توی پرانتز نمیگذارم
حتی حس بد را توی سطر ها لو می دهم
مثلا روزی که باران می بارید
و تو پخش شدی روی لباسم
و من با چشمان پخش شده روی گونه ام
عکسی که از تو کنار رودخانه کشیده بودم
به آب انداختم
پابلو نرودا
آخرین ویرایش توسط مدیر: