- Jan
- 4
- 5
- 3
خیلی ها دل را شبیه به گیتار می بینند، ساز می زنند و نُت ایجاد می کنند، اما تو اشتباه نگیر،
دل هیچ وقت ساز نیست، گیتار نیست، که هر کسی از راه رسید با او تمرین نوازندگی کند.
دل که تارش شکست دیگر هیچ وقت درست نمی شود
هیچ وقت... (اسما رحمانی ،نویسند)
دل همان مشقی است که وقتی خط خطی شود دیگر قابل اصلاح نیست.
دل جنس نیست، معیار نیست، محور نیست او تعریفش بالاتر است.
در بگذار تعریفش، بماند در حد والایی.
دل ستودنی است ، همانی که با قطره اشکت می لرزد، همانی که مادرانه غم هایت را پذیرا می شود.
دل وصفش توان می خواهد.
که نه از من بر می آید نه از تو و نه از هیچ کس دیگری...
دل، خودش واژهی زیبایی است، که همه ی واژه ها سر فرود می آورند در برابرش،
او را، نشکن، نرنجان، نلرزان، نترسان،
او را در پَرِ قوو عزیزش بدار.
دل هیچ وقت ساز نیست، گیتار نیست، که هر کسی از راه رسید با او تمرین نوازندگی کند.
دل که تارش شکست دیگر هیچ وقت درست نمی شود
هیچ وقت... (اسما رحمانی ،نویسند)
دل همان مشقی است که وقتی خط خطی شود دیگر قابل اصلاح نیست.
دل جنس نیست، معیار نیست، محور نیست او تعریفش بالاتر است.
در بگذار تعریفش، بماند در حد والایی.
دل ستودنی است ، همانی که با قطره اشکت می لرزد، همانی که مادرانه غم هایت را پذیرا می شود.
دل وصفش توان می خواهد.
که نه از من بر می آید نه از تو و نه از هیچ کس دیگری...
دل، خودش واژهی زیبایی است، که همه ی واژه ها سر فرود می آورند در برابرش،
او را، نشکن، نرنجان، نلرزان، نترسان،
او را در پَرِ قوو عزیزش بدار.