یکی از سختترین چیزها این است که در بیشتر موارد وقتی نیاز به دوست داشته شدن داریم، این اتفاق نمیافتد. احساس وحشتناکی است. درد ناشی از دوست نداشته شدن.
«انتخاب مع*شوق خیلی شبیه انتخاب درمانگر است. باید از خودمان بپرسیم که آیا با من صادق است، به انتقادهایم گوش میدهد، به من اجازهٔ اشتباه میدهد و آیا وعدههای غیرممکن میدهد یا نه؟»
تمام آرزوهایم به باد رفت... تمام رویاهایم خر*اب شد... هیچ چیز نماند.. هیچ چیز... حق با پدرم بود. من حق زندگی نداشتم. من... هیچ چیز نبودم. این همان کاری است که گابریل با من کرد. حقیقت این بود. من گابریل را نکشتم. او مرا کشت. من فقط ماشه را کشیدم.
جنون قتل و جنون خودکشی در لحظه متولد نمیشوند. منشأ آنها به سرزمین پیش از حافظه، دوران کودکی، سوءاستفادهها و بدرفتاریها برمیگردد که در طول سالها قدرت میگیرد و ناگهان منفجر میشود و اغلب هدفی نادرست را نشانه میگیرد