متون و دلنوشته [ حال خود را به نثر بیان کنید ]

[نازلــی]

همه‌ی کسانی که مرا می‌ شناسند می‌دانند که چه آدم حسودی هستم،
همه‌ی کسانی که تو را می‌شناسند،
لعنت به همه‌ی کسانی که تو را می‌شناسند..!

_نزار قبانی

 

[Noah]

یه حال غریبی دارم هم خوشحالم هم ناراحتم
هم سردمه هم گرممه
هم دلتنگم هم متنفرم
کلا یه حال بیخودیه
خداکنه شما دچارش نشید

 

[نازلــی]

حماقت بزرگی است که آدمی به منظور برنده شدن در بیرون، در درون ببازد.

-شوپنهاور

 

[نازلــی]

هرکسی که
خلوتِ خود را از کف بدهد ،
همه چیزش را باخته است ..


- میلان کوندرا

 

[نازلــی]

‏به نظرم، آزاردهنده‌ترین وجه «تنهایی»، خودِ تنهایی نیست: افراد بالاخره راهی برای پُرکردنِ اوقات‌شان پیدا می‌کنند. آزاردهنده‌ترین وجه «تنهایی»، احساسِ تعلق‌نداشتن است. آدمِ تنها برای این پرسش جوابِ خوشایندی ندارد: چرا من به هیچ‌کس/هیچ‌جا تعلق ندارم؟
ابراهیم سلطانی

 

[Noah]

استرس وجودم را فرا گرفته
حال باید چه کنم
در مبارزه با غول فردا ؟
چه راهی پیش بگیرم

 

[نازلــی]

این تصور که، کسی را که امروز حاضری جانت را برایش بدهی، چند ماه بعد برای ندیدنش راهت را در خیابان کج میکنی، انزجار برانگیز است.

[ آلن دو باتن ]

 

[نازلــی]

جایی خواندم:
ما آشفته حالیِ نسل های قبل را قورت دادیم!

 

[نازلــی]

آدمیزاد گاهی از قوی‌بودن خسته میشه. دلش میخواد با خیال راحت، آسیب پذیر و ضعیف باشه و بدونه که یک نفر هست که مراقبشه.

 

[نازلــی]

به قول بهروز وثوقی:
ما اونجوری که دلمون
میخواست زندگی نکردیم
اونجوری زندگی کردیم
که مجبور بودیم...