تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

همگانی داستانک‌های آلمانی | انجمن کافه نویسندگان

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

انجمن کافه نویسندگان

هنوز مدتی طول خواهد کشید تا ریزش برگ‌های رنگارنگ پائیزی درختان را بطور کامل عـریـان کند ولی از هم اکنون قفسه‌ فروشگاه‌‌ های آلمان مملو از هدایای عید میلاد مسیح گردیده است. حد اکثر چند روز مانده به چهارمین یکشنبه قبل از کریسمس (ادونت) تدارک برای این مهم ترین عید در آلمان اوج خواهد گرفت. بندرت میتوان شهری را یافت که خیابان ها را با چراغهای الوان تزئین نکرده باشد حتی شهرهای کوچک در آلمان نیز بدین مناسبت چراغانی می‌شوند

.

دوران ادونت (چهار یکشنبه قبل از کریسمس) زمان به خود فرو رفتن، به یادآوردن و امروزه بیشتر زمان جشن گرفتن است. در موسسات و شرکتها، همکاران در رستوران ها و سالن‌های گوناگون مراسم جشن برگزار کرده و بدین ترتیب برای صاحبان این اماکن درآمد بالائی را به ارمغان می‌ آورند.در خیابان‌های شهر، بازارهای کریسمس با دکه‌های عرضه کننده کارهای دستی، ساندویج فروشی و نو*شی*دنی‌های گرم مشتریان خود را جلب می‌نمایند. همگی در این ایام با کیسه‌هائی در خیابان دیده میشوند که نشان از شوق، برای خرید شب عید داشته و درآمد سرشاری را به صندوق فروشگاه ها سرازیر می‌نماید. ویترین فروشگاه‌ها به زیبائی تزئین شده، مردم با علاقه به دکه های فروش خوراکی و نو*شی*دنی مراجعه کرده و موسیقی این جشن بزرگ از هر گوشه و کنار به گوش رسیده و صندوقدارها نیز در حال پول گرفتن دیده میشوند

..

در این چهار هفته تا فرا رسیدن عید میلاد مسیح، در آمد اصناف سرشار است.زیرا در آلمان هیچگاه به اندازه شب عید میلاد مسیح عیدی و هدیه داده نمیشود. در سال گذشته بازار شب عید مبلغ ده میلیارد یورو را به صندوق بخش خرده فروشی آلمان سرازیر نمود و امسال نیز صاحب نظران روی همین میزان فروش حساب می‌نمایند

..

آنگونه که نظر سنجی ها نشان داده‌اند، نزدیک به ۳۳ ٪ از مردم در این ایام هدایائی به ارزش ۲۰۰ الی ۱۰۰۰ یورو تهیه می‌نمایند، ۱۱٪ نیز به تهیه هدایائی به ارزش ۵۰ یورو پسنده می‌کنند. از هر پنج نفر یکی از تب خرید شب عید ناراضی است. مسیحیان معتقد شکایت میکنند که «عید میلاد مسیح تبدیل به عید مصرف شده است». از این رو است که امروزه مردم بطور فزاینده‌ در زیر درخت کریسمس پاکت حاوی پول نقد یا کارت هدیه، جمعاً به ارزش تقریبی حدود دو میلیارد یورو قرار میدهند. به این ترتیب روند پر شدن صندوق فروشگاه ها بعد از ایام عید نیز تضمین می‌گردد، بخصوص که بعضی از هدایا، مورد پسند قرار نگرفته و مردم برای تعویض هدایای خود بعد از عید نیز به فروشکاه ها مراجعه خواهند نمود

..

درمدت ادونت (چهار یکشنبه قبل از کریسمس) وجدان بسیاری نیز برای دیگران بیدار است و بسیاری اقدام به دادن کمک مادی به همنوعان می‌نمایند. در این ایام گدایان و مستمندان در شهرها، مبالغی بیش از معمول دریافت می‌نمایند. کلیسیاها و دیگر سازمان‌های مدد رسان اجتماعی که در این ایام برای اقدامات نوع دوستانه خود تبلیغ می‌نمایند، میلیاردها پول دریافت می‌نمایند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن کافه نویسندگان



مادر
مادري بر بالين كودك خردسالش نشسته بود ، از اينكه او را در حال احتضار مي ديد غمگين و گريان بود،رنگ از رخ كودك پريده بود ، چشمانش را بسته ، آهسته نفس مي كشيد و گاه به گاه با تنفسي عميق كه به آه شبيه بود نفسي ميزد و مادر مغموم و محزون چشم به او دوخته بود.

در اين هنگام دستي به در خورد و پيرمردي وارد اتاق شد،او بالاپوش بزرگي بدور خود پيچيده بود تا گرمش بدارد. بيرون همه جا را برف و يخ گرفته بود و بادي سرد چنان مي وزيد كه سوزش آن صورت را مي بريد. پيرمرد از سرما مي لرزيد.كودك لحظه اي چشم بر هم گذاشت و خفت.

مادر قوري كوچك چاي را روي بخاري گذاشت تا با يك فنجان چاي مهمانش را گرمي بخشد.پيرمرد نشسته بود و گهواره كودك را مي جنباند و مادر، كودك بيمارش را كه بسختي نفس مي كشيد و دست كوچكش را بلند نگاه داشته بود مي نگريست. فكر ميكني اين بچه براي من بماند؟ آيا خداي رحيم او را از من خواهد گرفت؟

پير مرد كه همان پيك مرگ بود سرخم نمود وجوابش نه مثبت بود ، نه منفي.

مادر سر به گريبان فرو برد و اشك از گونه هايش روان شد. سه روز و سه شب دركنار بستر فرزند چشم بر هم ننهاده بود و سرش درد مي كرد. خواب لحظه اي در ربودش. پس چشم برداشت و از سرما ناليد كه: چه شد؟ و همه جا را نگريست ولي پيرمرد رفته بود و كودك خردسال را نيز با خود بـرده بود صداي دنگ دنگ ساعت كهنه گوشه ديوار برخاست و ناگهان پاندول آن از جا كنده و متوقف ماند.

مادر بيچاره از خانه بيرون دويد و فرياد زنان فرزندش را مي طلبيد



images
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن کافه نویسندگان

بیرون در ميان برف پيرزني كه با لباس مشكي بلندي نشسته بود گفت: مرگ دراتاق تو بود من او را ديدم كه چگونه با كودكت از آنجا گريخت آنچه را كه ربود ديگر پس نخواهد آورد. مادر پريشان و متوحش پرسيد : فقط بگو از كدام راه گريخت؟ راه را به من نشان بده من او را خواهم يافت ، پيرزن گفت من راه را به تو نشان خواهم داد ولي شرطش اين است كه تو همه آوازهايي را كه شبها بر بالين كودكت برايش مي خواندي برايم بخواني من اين آوازها را دوست دارم و قبلا شنيده ام. نام من شب است و تمام اشكهايي را كه بر بالين او نثار كرده اي ديده ام.

مادر گفت : من همه را برايت خواهم خواند اما مرا سرگردان مكن تا بتوانم كودكم را بازآرم و بيابم.

ولي شب سنگين و ساکت نشسته بود، مادر دستها را به هم پيوست و خواند و گريست ترانه ها بسيار بودند ولي اشكهاي او بيشتر. شب گفت: از سمت راست به جنگل تيره كاج برو ، من مرگ را با كودكت همانجا ديدم كه مي رفتند.

در اعماق جنگل راههاي بسياري يكديگر را مي بريدند و مادر مردد بود كدام را برگزيند. ناگهان چشمش به بوته خاري افتاد كه نه برگ داشت و نه گل و يخها از شاخه هاي بوته آويخته بودند . مادر پرسيد: تو مرگ را نديدي كه با كودك من از اين راه بروند ؟ بوته گفت :چرا ديدم ولي راه را به تو نشان نخواهم داد مگر اينكه مرا از حرارت سينه ات گرم كني وگرنه من از سرما خواهم مرد. مادر بر زانوان نشست و بوته خار را به سينه اش فشرد خارهاي بوته به تنش فرو رفتند و قطرات خون جاري شد و بوته خار از نو جوان گرديد و در آن سرماي زمستان گل داد ، قلب شكسته و غمزده او چنين گرمايي معجزه آسا داشت. و بوته راهي را كه مي بايست مي رفت به او نشان داد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا