- Apr
- 1,233
- 2,683
- 167
- وضعیت پروفایل
- /*ماٰییٖمْ کِه اَزْ باٰدِه یِ بیٖ جاٰمْ خُوشیٖمْ*/
من مطمئنم تو داشتی به او میگفتی:
- من میدونم تو داری گولش میزنی! دیگه باهاش حرف نزن.
آپریل با بیاحترامی گفت:
- نه بابا، دیگه چی!؟ من حق دارم با هرکی که میخوام حرف بزنم!
یادم میآید تو از سر ناامیدی آه کشیدی و گفتی:
- بقیه چی!؟ بقیه همچین حقی ندارن؟ حق بقیه برات مهم نیست؟!
آپریل برای چند لحظه یک نفس عمیق گرفت و گفت:
- نه! اصلاً!
تو هم با تُن صدایی که از تو انتظار نمی رفت، گفتی
- من خواهش میکنم! خواهش میکنم کاریش نداشته باش! دست از سرش بردار!
آپریل هم به سمت تو برگشت و به مانند بازیگران، جملاتش را به رق*ص آورد و گفت:
- من دقیقاً همون کاری رو میکنم که میخوام!
او این را گفت و به سمت داخل به راه افتاد. من در کسری از ثانیه یادم آنجا ایستادهام. قبل از اینکه بتوانم با اشتیاقی دروغین به سمت شما بیایم، و خود را بی خبر از همهجا نشان بدهم، صورت تو را دیدم. در صورت تو، غم و ویرانی دیده میشد، مانند مردی بودی که چیزی را از دست داده است.
پایان فصل 2
- من میدونم تو داری گولش میزنی! دیگه باهاش حرف نزن.
آپریل با بیاحترامی گفت:
- نه بابا، دیگه چی!؟ من حق دارم با هرکی که میخوام حرف بزنم!
یادم میآید تو از سر ناامیدی آه کشیدی و گفتی:
- بقیه چی!؟ بقیه همچین حقی ندارن؟ حق بقیه برات مهم نیست؟!
آپریل برای چند لحظه یک نفس عمیق گرفت و گفت:
- نه! اصلاً!
تو هم با تُن صدایی که از تو انتظار نمی رفت، گفتی
- من خواهش میکنم! خواهش میکنم کاریش نداشته باش! دست از سرش بردار!
آپریل هم به سمت تو برگشت و به مانند بازیگران، جملاتش را به رق*ص آورد و گفت:
- من دقیقاً همون کاری رو میکنم که میخوام!
او این را گفت و به سمت داخل به راه افتاد. من در کسری از ثانیه یادم آنجا ایستادهام. قبل از اینکه بتوانم با اشتیاقی دروغین به سمت شما بیایم، و خود را بی خبر از همهجا نشان بدهم، صورت تو را دیدم. در صورت تو، غم و ویرانی دیده میشد، مانند مردی بودی که چیزی را از دست داده است.
پایان فصل 2
آخرین ویرایش: