شب گذشت... شبی که تا صبح خنده بود، پند زنانه بود، شوخیهای مردانه بود و رویاهای عاشقانه بود. هر چی که بود گذشت و زمان گذر از روستا رسید. آتوسا بقچهی آبی رنگ بزرگی که پر از غذا و میوه و آب بود را به دست آبتین داد و خواهرش پارچهای را با دقت دور...