این روزا که حال و هوای عید و بهاره،
از جلوی هر مغازهای که رد میشی نوشته
"پالتو پنجاه درصد تخفیف"،
"بارانی ۷۰ درصد تخفیف".
یه کم دیگه که بگذره پلاکارد میزنن:
"اصلا شما بیا بخر،
لباس زمستونی و گَرم با قیمتِ هرچی عشقت کشید!"
چندماه پیش هم
اگه از جلوی همون مغازهها
رد میشدی زده بودن
"مانتوی بهاره فلان قدر تخفیف،
تیشرت آستین کوتاه بیسار قدر تخفیف،
حراج کردیم لباسای بهاره و تابستونی رو،
فقط ببر!"
چرا؟!
چون دیگه به درد نمیخورن،
چون وقتِ درستِ بودنشون گذشته،
زمانی که احتیاجی بوده به بودنشون نبودن،
به خاطر این که دیگه قرار نیست دردی دوا کنن،
برای اینکه وسط گرمای تابستون
اون پالتوی خزدار فلان قیمتی
به کار نمیآد،
یا توی سرمای استخون سوزِ بهمن
به هیچ دردی نمیخوره
اون لباس نازکِ تابستونیِ رنگ روشن!
میخوام بگم اگه به شما
و بودنتون جایی نیازه،
اگه زخمی هست که میشه مرهمش شین،
اگه دردِ مگویی هست که محرمش شمایین،
اگه آتیش و تبی هست که میتونین
مثل یه لیوان آب یخ باشین براش،
اگه عرق سرد و لرزی هست که میتونین
با گرمای وجودتون درمونش باشین،
اگه میتونین آروم و قرار دل بیقراری باشین،
انقدری دست دست نکنین
که ارزش بودنتون
تخفیف بخوره،
کم بشه،
هیچ بشه!
حواستون به تیکتاک ثانیههای ساعت
و گذر بیوقفهی زمان باشه
که اگه وقتش بگذره،
اگه بهارش بشه زمستون،
گرماش بشه سرما
و زخمش جذام،
اگه نبودنتون بشه عزرائیل و جون بگیره،
دیگه بودنتون دردی دوا نمیکنه از کسی،
حتی اگه حکم نوش دارو داشته باشین
برای سهراب!
✍طاهره ابازری هریس