تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

وضعیت
موضوع بسته شده است.
L

Lidiya

مهمان
بار اول که دیدمت

چنان بی مقدمه زیبا بودی

که چند روز بعد

یادم افتاد

باید عاشقت می شدم..!
 
آخرین ویرایش:
L

Lidiya

مهمان
یادته اولین لحظه ی دیدار
قسم خوردیم برای هم بشیم یار
ولی چندتا شدن گامتو رفتی
گذاشتی منو با دلم گرفتار
راضی شدی به مردن غرورم
به یادتم اگر چه از تو دورم
 
آخرین ویرایش:
L

Lidiya

مهمان
اولین بار دو چشم تو بدیدم دل گفت
خاک بر سر شده ای این خود زندانبان است
 
آخرین ویرایش:
L

Lidiya

مهمان
قشنگی عشق به این است

که کسی باشد بی وقفه

تو را دوست بدارد …
 
آخرین ویرایش:
L

Lidiya

مهمان
تو دوست داشتنی‌ ترين پيچكی هستی

كه دلم می‌ خواهد

به دست و پای زندگيم بپيچی

و مدام قد بكشی در لحظه‌ هايم

و حالم را خوب‌ تر كنی
 
آخرین ویرایش:
L

Lidiya

مهمان
برای خنده‌ های تو، صدای تو

دلم تنگ‌ است

اگرچه با خیالت

لحظه‌ لحظه گفتگو دارم
 
آخرین ویرایش:
L

Lidiya

مهمان
دلبسته به یک ثانیه دیدارِ تو بودم
این عمرکه بےحوصله ناچارِ تو بودم
تو نازترین حادثه در زندگے من
من شاخ ترین عاشق بی عارِ تو بودم
تا آخرِ بےحوصلگے شعر نوشتم
هر شب که تو خوابیدے و بیدارِ تو بودم
 
آخرین ویرایش:
L

Lidiya

مهمان
دیوار دوست داشتن کوتاه نیست/ اما تو اگر بخواهی تا ثریا برای دوست داشتنت قد می کشم
 
آخرین ویرایش:
L

Lidiya

مهمان
دلتنگم و دیدار تو درمان من است/ بی رنگ رخت زمانه زندان من است/ بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی/ آنچه از غم هجران تو بر جان من است.
 
آخرین ویرایش:
L

Lidiya

مهمان
حالا که دلم را نمی خواهی/ ساده می روم/ اما عکس هایم را پاره نکن/ من در کنار عکس ها کنار تو لبخند نزدم/ با تمام جانم خندیدم…
 
آخرین ویرایش:
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا