تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

کاربر انجمن
کاربر انجمن
Mar
134
3
93
☁️
«بسم رب النور...»
112128_bd03b9ca4708cb702db87e0e88756565.png

نام اثر: شمع آجین
شاعر: saghar

قالب شعر: سپید
***
دیباچه:
من نمی‌گویم که شمع آجین حق من نبود.
من نمی‌گویم ملائک بال در بالم شنا کردند.
من نمی‌گویم که قطره‌های شمع خونی نبود.
من نمی‌گویم که باز سرما نبود، درد نبود، غم نبود.
من نمی‌گویم که بارانی نبود، ابری نبود، ماهی نبود.
من می‌گویم:
«من بودم و چرخش حیات و سوزش سوختن و قطره‌های خون
در اتاقی که به‌جز بلعیدنم کاری نداشت!...».
 
آخرین ویرایش:
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده
مدیر بازنشسته
May
1,279
7,656
169
29
دره‌ای متروک... .
وضعیت پروفایل
آرزو دارم که گیرم در بَرَش...
بسمِ آنکه قلمی را ثمر بخشید... .
1652851413443.png


نویسندگان گرامی، صمیمانه از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!
__________
پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و شرایط تایپ آثار ادبی در " انجمن کافه نویسندگان" را با دقت مطالعه کنید.
| قوانین جامع مجموعه اشعار |
| قوانین تایپ مجموعه شعر |
__________
دقت داشته باشید بعد از 10 پست اثر شما ملزوم به داشتن جلد است، در تاپیک زیر درخواست خود را ثبت نمایید.

| تاپیک جامع درخواست جلد |
__________
بعد از "15 پست" می‌توانید ابتدا درخواست نقد و سپس درخواست تگ بدهید.

| درخواست نقد اشعار |
| درخواست تگ برای اشعار |
__________
همچنین پس از ارسال حداقل 25 پست، پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی‌های لازم صورت گیرد.
| اعلام اتمام مجموعه شعر |
__________
|با آرزوی درخشش قلم شما |
[مدیریت تالار بوستان شعر
]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Mar
134
3
93
☁️
صدای غرش باد و سوز سرد در اتاق می‌پیچد و
زخم‌هایم را تازه می‌کند
پوزخندی به لـ*ـب داشته و در دلم انسان‌های جماد و
در چشم شیاطینی سرخ می‌بینم
شمع‌ها گداخته می‌شوند و می‌سوزند و باز هم
زیر پایم با قطرات سرخ زینت داده می‌شود
من دیگر سیاهم یا سپید؟
سرخم یا که سبز؟

از هرچه که بودم
از هرچه که هستم
بیزارم و بیزارم و بیزار...
 
آخرین ویرایش:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Mar
134
3
93
☁️
باغ بی‌برگم یا که قبرستانی خوفناک؟
خنده‌هایم خوب نیست
اشک‌آمیز است و گوش‌خراش
در خیالم نشسته‌ام و
در واقعیت مرده‌ام
در خیال پوستین آهو به تن
و در واقعیت کفن‌پوش شده‌ام
نه بال پَر دارم و نه بال نظر
نه قفس تنگ و
نه دیوار سخت
تکه‌تکه در دهان کرکس‌ام
یا دست در دست فرشتگان؟
به‌ سوی ملائک می‎‌روم
یا به زیر زمین به زیر خاک؟
به سووشون نشسته‌ام
یا که آوازه‌خوانم و سرمست؟

از هرچه که بودم

از هرچه که هستم
بیزارم و بیزارم و بیزار...
 
آخرین ویرایش:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Mar
134
3
93
☁️
لحظه‌ی دیدار نزدیک بود
باز سر و پایم می‌لرزید
باز گویی منی وجود نداشت
باز گویی که دگر زمان نبود
های باد افسارگسیخته
به‌ غفلت نپریشی زلفکانم را
های دل دردمندم
نبری آبروی ناچیزم را
امروز گویی رهسپار دیار دیگری هستم
امروز انگار در کنار ضریح هستم
کاش امروز هم حال آسمان نم داشت
قطره‌های حیات‌بخشش زینتی همچو گوهر داشت
کاش امروز هم به‌جای گل تیغ دارم
در دستم قلم و کاغذ بود
تا که می‌‌ساختم من
رؤیای جدیدم را
با این اوصاف
امروز هم

از هرچه که بودم
از هرچه که هستم
بیزارم و بیزارم و بیزار...
 
آخرین ویرایش:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Mar
134
3
93
☁️
همه چیز بر می‌گردد به طینت حیوانان دو پا
ذاتی چرکین دارند و بال فرشتگان را بر دوش
خود تنظیم می‌کنند
یاوه‌گو و دروغ مدام از لـ*ـب‌هایشان چکه می‌کند
این انسان‌ها بی‌سواد حقیقی‌اند
جز انتقام هیچ نیاموخته‌اند
دادن قلب به چنین حیواناتی
به دست مرگ سپردن خویشتن است
دل آن‌قدر ارزشش والاست
كه نباید برده جورکش جسم دیگری شود
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Mar
134
3
93
☁️
گویی برده‌ی شب شده‌ام
جز سیاهی هیچ به چشمانم نیست
درک من از جهانم این نبود
شاید این‌ها همه تقصیر دیوانگیست
بر زمین می‌زند دیوانگی
حال دیگر بوی خاک می‌دهد جامه من
آه ای سرور من!
خاک بد برداشت کرد
زمین‌گیر شدم
غربت‌زده‌ام و غریب مانده در این سرزمین
همچو پیراهنی بر روی سیم خاردار شدم
شاید که من سواری بی‌اسبم
که حال مانده در بین راه
شاید هم پرستوی جوانی که
جدا مانده از پرستوها
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Mar
134
3
93
☁️
مرگ می‌وزد و پرده‌های اسقاطی را می‌دَرَد
پیکرربایی می‌کند و وجودم را می‌برد
همچو قاصدکی آزاد در هوای شب
مرا تا لـ*ـب ساحل می‌برد
رهایم می‌کند میان امواج خروشان سخت
نیم وجودم را دریا و نیم دیگرم را مرگ می‌برد
نصف و نیمه بر روی تکه‌ای چوب، نیم رفته را می‌بینم و
نیم دیگرم را آب می‌برد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا