شاهکار مجموعه کاریکلماتور شیفت خودشیفتگی | به قلم آیناز تابش

[ساعت دار]

نام مجموعه کاریکلماتور:
شیفت خودشیفتگی
نام کاریکلماتوریست:
آیناز تابش
مقدمه:
شیفت خودشیفتگی بعضی‌ها تمامی ندارد.​

 

[ساعت دار]

کاریکلماتوریست خلاق؛
ضمن خوش‌آمدگویی و تشکر بابت انتخاب کافه نویسندگان برای انتشار آثار خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ اثر قوانین تالار کاریکلماتور را مطالعه بفرمایید:
♡قوانین شهر کاریکلماتور♡

برای رفع ابهامات درباره ماهیت کاریکلماتور به این تاپیک مراجعه بفرمایید:
♡معرفی شهر کاریکلماتور♡

بعد از قرار دادن هفت کاریکلماتور می‌توانید در تاپیک زیر درخواست تگ بدهید:
♡درخواست تگ کاریکلماتور♡

برای پیشرفت سطح و خلاقیت کاریکلماتورهایتان، پس از هفت پست می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دهید:
♡درخواست نقد کاریکلماتور♡

پس از پایان یافتن مجموعه کاریکلماتور و قرار دادن بیست و پنج پست می‌توانید در تاپیک زیر اعلام پایان کنید:
♡اعلام پایان کاریکلماتور♡

با آرزوی موفقیت شما
مدیریت کافه ژورنال​

 

[ساعت دار]

آن‌قدر جا خوردم اضافه وزن پیدا کردم.

 

[ساعت دار]

آن‌که بامش بیش است برف‌روب هم اجیر می‌کند.

 

[ساعت دار]

خواست ک*مر به بار تعهد و وفاداری ببندد؛ آن‌قدر سنگین بود دیسک گرفت!

 

[ساعت دار]

طرف از مخمصه در رفت به دیوار خورد.

 

[ساعت دار]

قهوه را با شکر خوردن مثل آن است که بروی قصر مالیفیسنت را بخری و صورتی‌اش کنی.

 

[ساعت دار]

زالو در کنار تحصیلات پزشکی انگل بودنش را هم ادامه داده است.

 

[ساعت دار]

هنگام خوردن کله پاچه نوک زبان گوسفند را نگریستم، پر از بع ناگفته بود.

 

[ساعت دار]

کاریکلماتورها کاریکاتورهایی هستند که در کنار خواندن ادبیات هنرشان را هم ادامه داده‌اند!

 

[ساعت دار]

آن‌قدر پای لرز خربزه‌های زندگی‌ام نشستم تا زیر آوار زلزله‌اش له شدم.

 

[ساعت دار]

آموزگارها با کلاس‌ترین قشر جامعه‌اند.

 

[ساعت دار]

اگر ماما بودم گاوم را نازا می‌کردم.

 

[ساعت دار]

سالی که نکوست از قیمت دلارش پیداست.

 

[ساعت دار]

استاد ما واقعا افاده‌ایست چون مدام برایمان کلاس می‌گذارد.

 

[ساعت دار]

سیما و پیام با یکدیگر ازدواج کردند بچه‌شان ویدیو مسیج شد!

 

[ساعت دار]

بادکنک به دلیل بلند پروازی از جاذبه زمین طلاق گرفت.

 

[ساعت دار]

خامه نویسنده‌ی لبنیات است.

 

[ساعت دار]

شاعر دیوانه کلم می‌خورد تا کلمات بر دیوانش بریزند.

 

[ساعت دار]

مردم طاقچه‌ بالا میگذارند تا دست هر کسی بهشان نرسد.