متون و دلنوشته [گیسو پریشان]

[Lidiya]

شب این سر گیسو‍‍ی ندارد که تو داری

- رهی معیری

♡​

 

[Lidiya]

ناظرِ روی تو
صاحب نظرانند، آری!

سرِّ گیسوی تو،
در هیچ سَری نیست که نیست...

.حافظ​

 

[Lidiya]

خواستم دست به مویش ببرم خواب شود
عطر گیسو‍‍ش چنان بود که بیهوشم کرد

.کاظم بهمنی​

 

[Lidiya]

بسته‌ام در خَمِ گیسو‍‍ی تو امید دراز
آن مبادا که کند دست طلب کوتاهم

. حافظ​

 

[Lidiya]

شب من
قصه‌ی گیسو‍‍ی تو را
کم دارد...!

#مهران_رمضانیان​

 

[Lidiya]

گیسوی کمندم را بافته ام ،تو کجایی؟
تو‌ درمان منی، تو کجایی؟
مویم سپید شد و تو نبودی
نفسم بند و ِچشم خیره به در تو نبودی؟

دلم ظلمت عشق را بدید
و تو باز نیامدی!

#مهدی رستم زاده​

 

[Lidiya]

گفتند که او عاشق گیسو‍‍ی کمند است !
موهای من از عصر همان روز بلند است ..!

#نفیسه سادات موسوی​

 

[Lidiya]

اگر گیسو پریشان کند،
آسمان از پیچ و تاب تار تارِ موهای فر خورده اش به وجد می‌آید،
باد لابه لای گیس فر خورده اش قایم باشک بازی می کند و خنده ی
ابرها به اوج می رسد.
بعد هم آسمان دستورِ گره زدن می دهد و ابرها؛
به تقلید از موج موهای او،
درهم می شوند . . .
کافیست دستی به موهایش بکشد
تا "طبیعتِ فر خورده"
را بی افریند.
کافیست گیسو پریشان‌کند؛
تا همه ی زیباییها،
از تارِ موهایش ایده بگیرند.

آه اگر گیسو پریشان‌کند . . .​

 

[Lidiya]

جانانم...!
نظم عشق را چه زیبا برهم میریزی
وقتی عاشقانه دست به
گندمزار گیسو‍‍انم میکشی .​

 

[Lidiya]

بیت بیت این غزل ... .
م*ست از می گیسو‍‍ے «تــو»
ناز گیسو‍‍ے تو را .
با جان و با دل میخـرم ...

#عباس عظیم زاده​