بسم آنکه زمینی را زندگی بخشید تا مأمنی باشد برای فرشتگانِ فانیاش... .
راستش این شاید اولین تاپیک تولدی باشه من زدم و اگر کوتاهی هست ازت عذرمیخوام دختر آذرگون... .
یکساله همدیگه رو میشناسیم و توی این یکسال چیزی که از شخصیتت فهمیدم خیلی درونگرایی و معمولا خسته. زیاد باهم حرف نزدیم؛ اما من تو رو طور دیگهای دوست دارم، شاید علاقه یه استاد به بهترین دانش آموز کلاسش؛ ولی قسمتت نشده استاد جذابی مثل من داشته باشی حیف?? بیشتر بینمون شبیه وار کوگو با کفلا بوده تا اروین و ارن :/
تولدت مبارک عطرعلی عزیز!
لازمه هرسال یکی به جای تبریک بیاد بهت بگه:
- امسال یه سال بزرگتر شدی و کم کم باید بفهمی دنیای واقعی مثل دنیای قصههای بچگیت نیست و اینجا هرچی بیشتر شبیه سیندرلا باشی، بیشتر باید تو سری بخوری... .
توی این یه سال چی از دنیا فهمیدی؟ هنوزم میتونی با مشکلاتت کنار بیای؟ و تلخی اونجاست که با هر یکسالی ک بزرگتر میشی بیشتر نیت بقیه رو میفهمی و کمتر میتونی گریه کنی.
قرار نیست همیشه شادی باشه و قرار نیست همیشه هم غم باشه. توی لحظههایی که باید لطفا تا میتونی بخند و گریه کن... .
حیفه تا اینجا اومدم یه بیت شعر برات نسرودم?(نسرایم؟)
درمیان بوتههای گل بزی خفته بود،
عطریسا میان میخکها، دور از چشم روزه دارها
پفک چیتوز میخورد... .
دلش از دنیا گرفته بود و معلمانش را به فحش میبست.
پ.ن: خدا ببخشه که از استعدادم دارم اینطوری بهره میبرم??قافیشم جور نبود؛ ولی براش فسفر سوزوندم. قاب کن به دیوار اتاقت?
و حالا یه دوتا آهنگ متفاوت بشنویم برای تولدت: ( آهنگ تولدت مبارک توی دست و بالم نبود :/ )
و کلکسیون ویسهای جمع شده به افتخار عطر مشهدی??
فکر کنم تا فردا باید ویس گوش بدی??
____________________________________________________________________
و اما ببینیم یه میم تصویری از عطریسا:
حقیقتا خیلی طولانی شده تا اینجاشم و باید از نامههای دوستات رونمایی کنیم... .
بشنویم از ساراتون?
بشنویم از کریمتون?
یک سریها رو هم باید بگیم، آره! با همه فرق دارن برامون؛ اینکه میگم فرق دارن یعنی خودشون و خودشون و خودشون، نشستن به دل :)
بازم اینکه میگم خودشون و خودشون، میدونی مثل چیه؟
مثل همون قارچِ که چه آب پز، چه لایِ یک عالم پنیر، همه جورَش رو دوست داریم.
نه مثل خیلیا بدون امتحان کردنِ آبپزش بگیم اره... اره اصلا قارچ یچیز دیگس.
حتی اینوسط جوِ زمین نمیگیرتمون که بلندگو بگیریم دست و بگیم:
-آهای ملت من شدم مجنون یه قصهی لیلیدار.
ولی میتونیم مثل جودی که به بابالنگ درازِ قصههاش میگفت یکسری آدمها رو میشه خیلی خاص دوست داشت... بگیم جوونههای دوست داشتنِ خاص، شدن یک نهال که شکوفههای صورتیِ هلوش رو باد میرقصونه.
میشه بگیم دلمون برای همه جورشون، تو هر حالتی میره؛ تو هر حالتی!
میشه بگیم وقتی میدونیم دستامون صداندازه هست ولی با گلمون نمیشه بهارش کنیم، باز هم گل میچینیم براش و دستش رو میگیریم.
خلاصه که آره... .
تو مثلِ همون شکوفههای صورتیِ درخت هلو که تو باد میرقصن، داری تو دلمون ویراژ میدی. ?
«از طرف کریم»
بخونیم از محدثتون?
آمدنت
حضورت
مطمئنن پر از برکت بوده
روزی که خبر به دنیا آمدن نوزادی زیبا را دادند
به قطع بهترین حال برای خانواده ات بوده
فرض کن که از شادی در پوست خود نمیگنجیدند
در هر لحظه و ثانیه
در غم و خوشی کنارت بودن
شاید پررنگ یا کمرنگ اما قلبت حس میکنه
میفهمه
اینکه حضورت باعث شد بدونیم هرکس یه دختر مهربون مثل آتریسا تو زندگیش لازم داره
دختری که برای زندگی و هدفش تلاش میکنه.
هرچند شاید خسته بشه، کم بیاره، گریه کنه، اما در آخر میدونه که برای خودش بهترینه و چه الان و یا در آینده چقدر حضورش میتونه مفید باشه.
این متن از دل نوشته میشه و امیدوارم به دلت بشینه
تولدت مبارک آتریسای عزیزم
آرزو هم یادت نره ??
«از طرف محدثه»
ببینیم از سوگلتون?
بخونیم از از نیکوتون?
امروز خورشید درخشانتر است و آسمان آبیتر
نسیم زندگی را به پرواز میکشد
و پرنده آواز جدید میسراید
امروز بهاری دیگر است
در روز تولد مهربانترین در میلاد کسی که چشمانم با حضورش بارانی است امروز را شادتر خواهم بود
و دلم را به میهمانی آسمان خواهم برد
جشنی برای میلادت بر پا خواهم کرد
تمامی گلها و سبزهها در میهمانی ما خواهند سرود.
ای مهربان ترین...
ꨄ︎ تولدت مبارکꨄ︎
«نیـکــــو - عسل»
و در آخر از دلیتون?
بانو آتریسا جان!
اردی بهشتی عزیز!
رئیس مهربون و قشنگم!
تولدت مبارک و اردی بهشتت، بهشت!
خیلی خیلی ممنون که همه ی بدقولی ها و بداخلاقی های من رو تحمل کردی
لطفا در ادامه عم اینطوری باش!
???
«با تچکر! دوست غیرنویسنده ات، دلی»
و کل خانواده کافه نویسندگان!
زادروزتان مبارک | @آتـریـسـا
و تشکر از : @نیـاز و خودم ??
راستش این شاید اولین تاپیک تولدی باشه من زدم و اگر کوتاهی هست ازت عذرمیخوام دختر آذرگون... .
یکساله همدیگه رو میشناسیم و توی این یکسال چیزی که از شخصیتت فهمیدم خیلی درونگرایی و معمولا خسته. زیاد باهم حرف نزدیم؛ اما من تو رو طور دیگهای دوست دارم، شاید علاقه یه استاد به بهترین دانش آموز کلاسش؛ ولی قسمتت نشده استاد جذابی مثل من داشته باشی حیف?? بیشتر بینمون شبیه وار کوگو با کفلا بوده تا اروین و ارن :/
تولدت مبارک عطرعلی عزیز!
لازمه هرسال یکی به جای تبریک بیاد بهت بگه:
- امسال یه سال بزرگتر شدی و کم کم باید بفهمی دنیای واقعی مثل دنیای قصههای بچگیت نیست و اینجا هرچی بیشتر شبیه سیندرلا باشی، بیشتر باید تو سری بخوری... .
توی این یه سال چی از دنیا فهمیدی؟ هنوزم میتونی با مشکلاتت کنار بیای؟ و تلخی اونجاست که با هر یکسالی ک بزرگتر میشی بیشتر نیت بقیه رو میفهمی و کمتر میتونی گریه کنی.
قرار نیست همیشه شادی باشه و قرار نیست همیشه هم غم باشه. توی لحظههایی که باید لطفا تا میتونی بخند و گریه کن... .
حیفه تا اینجا اومدم یه بیت شعر برات نسرودم?(نسرایم؟)
درمیان بوتههای گل بزی خفته بود،
عطریسا میان میخکها، دور از چشم روزه دارها
پفک چیتوز میخورد... .
دلش از دنیا گرفته بود و معلمانش را به فحش میبست.
پ.ن: خدا ببخشه که از استعدادم دارم اینطوری بهره میبرم??قافیشم جور نبود؛ ولی براش فسفر سوزوندم. قاب کن به دیوار اتاقت?
و حالا یه دوتا آهنگ متفاوت بشنویم برای تولدت: ( آهنگ تولدت مبارک توی دست و بالم نبود :/ )
و کلکسیون ویسهای جمع شده به افتخار عطر مشهدی??
فکر کنم تا فردا باید ویس گوش بدی??
____________________________________________________________________
و اما ببینیم یه میم تصویری از عطریسا:
حقیقتا خیلی طولانی شده تا اینجاشم و باید از نامههای دوستات رونمایی کنیم... .
بشنویم از ساراتون?
بشنویم از کریمتون?
یک سریها رو هم باید بگیم، آره! با همه فرق دارن برامون؛ اینکه میگم فرق دارن یعنی خودشون و خودشون و خودشون، نشستن به دل :)
بازم اینکه میگم خودشون و خودشون، میدونی مثل چیه؟
مثل همون قارچِ که چه آب پز، چه لایِ یک عالم پنیر، همه جورَش رو دوست داریم.
نه مثل خیلیا بدون امتحان کردنِ آبپزش بگیم اره... اره اصلا قارچ یچیز دیگس.
حتی اینوسط جوِ زمین نمیگیرتمون که بلندگو بگیریم دست و بگیم:
-آهای ملت من شدم مجنون یه قصهی لیلیدار.
ولی میتونیم مثل جودی که به بابالنگ درازِ قصههاش میگفت یکسری آدمها رو میشه خیلی خاص دوست داشت... بگیم جوونههای دوست داشتنِ خاص، شدن یک نهال که شکوفههای صورتیِ هلوش رو باد میرقصونه.
میشه بگیم دلمون برای همه جورشون، تو هر حالتی میره؛ تو هر حالتی!
میشه بگیم وقتی میدونیم دستامون صداندازه هست ولی با گلمون نمیشه بهارش کنیم، باز هم گل میچینیم براش و دستش رو میگیریم.
خلاصه که آره... .
تو مثلِ همون شکوفههای صورتیِ درخت هلو که تو باد میرقصن، داری تو دلمون ویراژ میدی. ?
«از طرف کریم»
بخونیم از محدثتون?
آمدنت
حضورت
مطمئنن پر از برکت بوده
روزی که خبر به دنیا آمدن نوزادی زیبا را دادند
به قطع بهترین حال برای خانواده ات بوده
فرض کن که از شادی در پوست خود نمیگنجیدند
در هر لحظه و ثانیه
در غم و خوشی کنارت بودن
شاید پررنگ یا کمرنگ اما قلبت حس میکنه
میفهمه
اینکه حضورت باعث شد بدونیم هرکس یه دختر مهربون مثل آتریسا تو زندگیش لازم داره
دختری که برای زندگی و هدفش تلاش میکنه.
هرچند شاید خسته بشه، کم بیاره، گریه کنه، اما در آخر میدونه که برای خودش بهترینه و چه الان و یا در آینده چقدر حضورش میتونه مفید باشه.
این متن از دل نوشته میشه و امیدوارم به دلت بشینه
تولدت مبارک آتریسای عزیزم
آرزو هم یادت نره ??
«از طرف محدثه»
ببینیم از سوگلتون?
بخونیم از از نیکوتون?
امروز خورشید درخشانتر است و آسمان آبیتر
نسیم زندگی را به پرواز میکشد
و پرنده آواز جدید میسراید
امروز بهاری دیگر است
در روز تولد مهربانترین در میلاد کسی که چشمانم با حضورش بارانی است امروز را شادتر خواهم بود
و دلم را به میهمانی آسمان خواهم برد
جشنی برای میلادت بر پا خواهم کرد
تمامی گلها و سبزهها در میهمانی ما خواهند سرود.
ای مهربان ترین...
ꨄ︎ تولدت مبارکꨄ︎
«نیـکــــو - عسل»
و در آخر از دلیتون?
بانو آتریسا جان!
اردی بهشتی عزیز!
رئیس مهربون و قشنگم!
تولدت مبارک و اردی بهشتت، بهشت!
خیلی خیلی ممنون که همه ی بدقولی ها و بداخلاقی های من رو تحمل کردی
لطفا در ادامه عم اینطوری باش!
???
«با تچکر! دوست غیرنویسنده ات، دلی»
و کل خانواده کافه نویسندگان!
زادروزتان مبارک | @آتـریـسـا
و تشکر از : @نیـاز و خودم ??
آخرین ویرایش: