[بسمه تعالی]
نام داستانک : داریخماخ
نام نویسنده : husar
ژانر : فلسفی_تخیلی
ویرایستار: @رز سیاه
مشاهده فایلپیوست 29423
مقدمه :
قفس تنگ بود؛ اما زمانه از آن تنگتر؛ و جان من گستردهتر از آن بود که در این عالم واهی خودش را جای دهد.
در جایی از کره خاکی جنگ بود؛ ولی بیگانگان نمیدانستند جنگ حقیقی در این گوشهی تاریک است که چشم حتی برای دیدن سیاهی هم تلاش میکند.
و امان از قلبهای فلج که راه رفتن را سخت میکرد. امان از دردی که ریشه زده بود در جانِ بیقرار من. امان از ترس از دست دادن تو.
کره زمین مربع شکل بود و ما معمولیهای تنگدل در زاویه نود درجه آن به مردن خود ادامه میدادیم.
ولی نه! نمیشد ادامه داد!
من باید میرفتم. بهای من بیشتر از انگشتان دستان تو بود. من باید بالهایم را میگشودم و کوچ میکردم. من به اینجا تعلق نداشتم.
نام داستانک : داریخماخ
نام نویسنده : husar
ژانر : فلسفی_تخیلی
ویرایستار: @رز سیاه
مشاهده فایلپیوست 29423
مقدمه :
قفس تنگ بود؛ اما زمانه از آن تنگتر؛ و جان من گستردهتر از آن بود که در این عالم واهی خودش را جای دهد.
در جایی از کره خاکی جنگ بود؛ ولی بیگانگان نمیدانستند جنگ حقیقی در این گوشهی تاریک است که چشم حتی برای دیدن سیاهی هم تلاش میکند.
و امان از قلبهای فلج که راه رفتن را سخت میکرد. امان از دردی که ریشه زده بود در جانِ بیقرار من. امان از ترس از دست دادن تو.
کره زمین مربع شکل بود و ما معمولیهای تنگدل در زاویه نود درجه آن به مردن خود ادامه میدادیم.
ولی نه! نمیشد ادامه داد!
من باید میرفتم. بهای من بیشتر از انگشتان دستان تو بود. من باید بالهایم را میگشودم و کوچ میکردم. من به اینجا تعلق نداشتم.
آخرین ویرایش توسط مدیر: