شعر اشعار زیبای یغمای جندقی


ما خراب غم و خم‌خانه ز می آباد است

ناصح از باده سخن کن که نصیحت باد است

خیز و از شعله می آتش نمرود افروز

خاصه اکنون که گلستان ارم شداد است

سیل کُهسار خم از میکده در شهر افتاد

وای بر خانه پرهیز که بی بنیاد است

بجز از تاک که شد محترم از حرمت می

زادگان را همه فخر از شرف اجداد است

گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من

آنچه البته به جائی نرسد فریاد است

گفته‌ای نیست گرفتار مرا آزادی

نه که هر کس که گرفتار تو شد آزاد است

چشم زاهد بشناسائی سِرّ رخ و زلف

دیدن روز و شب و اعمی مادر زاد است

گفتمش خسرو شیرین که ای دل بنمود

کانکه در عهد من این کوه کَنَد فرهاد است

هر که یغما شنود ناله‌ی گرمم گوید

آهن سرد چه کوبی دلش از فولاد است
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

شعر یغمای جندقی





صرف کار ناله کردم عمر چندین ساله را

یار،یار دیگران شد خاک بر سر ناله را

جان شیرین عرضه کردم بر دهانش ل*ب گزید

که ارمغان کی کس برد تنگی شکر بنگاله را

هان،حذر ای مردم از چشم تر من زان که من

عاقبت دانم که طوفانی بود این ژاله را

راه ما بر بندر صورت فتاد ای کاروان

سخت می‌ترسم همی چشمی رسد دنباله را

ساربان بار سفر بر بست و محمل می‌رود

لال گردی ای زبان بگشا درای ناله را

گفتمش یغما بماند یا رود بیرون ز بزم؟

گفت چون وصل اوفتد رخصت بود دلاله را


 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سینه‌ ام مجمر و عشق آتش و دل چون عود است

این نفس نیست که بر می‌کشم از دل دود است

دل ندانم ز خدنگ که به خون خفت ولی

این قدر هست که مژگان تو خون آلود است

از تو گر لطف و کرم ور همه جور است و ستم

چه تفاوت که ایاز آنچه کند محمود است

خلق و بازار و جهان کش همه سود است و زیان

من و سودای محبت که زیانش سود است

مهر از شیون من وضع روش داده ز یاد

یا در صبح شب هجر تو قیر اندود است

هر که یغما نگرد لف و خط او گوید

در بر دیو سلیمان زره‌ی داود است
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین