دلنوشته [ داوود سوران ]

ﻣﻦ
ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺟﻨﮕﺠﻮﯼ ﺧﻮﺑﯽ ﻧﺒﻮﺩﻡ !
ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ
ﻫﺮﺑﺎﺭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺷﻠﯿﮏ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ
ﺑﻪ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻧﺎﻣﻪ ﯼ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺩﺷﻤﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ:
" ﻫﻤﺴﺮ ﻋﺰﯾﺰﻡ
ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﻣﺎﻥ ﺑﮕﻮ
ﭘﺪﺭﺕ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﺑﺎﺯ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮔﺸﺖ "
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عمیق
عمیقِ عمیق.
بلند
بلندِ بلند
هر بار به تنهایی ام نگاه می کنم
کلاه از سرم می افتد...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دلهره ی دلخواهم
مانده ام دوستت داشته باشم
یا...
مثل صدای کلید
در گوش یک اعدامی
که نمیداند
باید به مرگ فکر کند
یا آزادی؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Kallinu

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
نوشته‌ها
نوشته‌ها
5,175
پسندها
پسندها
18,701
امتیازها
امتیازها
533
پنجره ای برای دیدن تو
مدادی برای نوشتن تو
کاغذی برای کشیدن تو
چقدر به تو وصل می کنند مرا
این درختان قطع شده ...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ما خانواده ی افتاده ای هستیم

پدرم از کار

مادرم از پا

و من از چشم‌های تو...!

| داوود سوران |
 
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 2)
عقب
بالا پایین