K Kallinu مدیر بازنشسته مدیر بازنشسته نوشتهها نوشتهها 5,175 پسندها پسندها 18,701 امتیازها امتیازها 533 1/17/24 #1 ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺟﻨﮕﺠﻮﯼ ﺧﻮﺑﯽ ﻧﺒﻮﺩﻡ ! ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﻫﺮﺑﺎﺭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺷﻠﯿﮏ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ ﺑﻪ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻧﺎﻣﻪ ﯼ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺩﺷﻤﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ: " ﻫﻤﺴﺮ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﻣﺎﻥ ﺑﮕﻮ ﭘﺪﺭﺕ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﺑﺎﺯ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮔﺸﺖ " آخرین ویرایش توسط مدیر: 1/17/24
ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺟﻨﮕﺠﻮﯼ ﺧﻮﺑﯽ ﻧﺒﻮﺩﻡ ! ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﻫﺮﺑﺎﺭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺷﻠﯿﮏ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ ﺑﻪ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻧﺎﻣﻪ ﯼ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺩﺷﻤﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ: " ﻫﻤﺴﺮ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﻣﺎﻥ ﺑﮕﻮ ﭘﺪﺭﺕ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﺑﺎﺯ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮔﺸﺖ "
K Kallinu مدیر بازنشسته مدیر بازنشسته نوشتهها نوشتهها 5,175 پسندها پسندها 18,701 امتیازها امتیازها 533 1/17/24 #2 عمیق عمیقِ عمیق. بلند بلندِ بلند هر بار به تنهایی ام نگاه می کنم کلاه از سرم می افتد... آخرین ویرایش توسط مدیر: 1/17/24
K Kallinu مدیر بازنشسته مدیر بازنشسته نوشتهها نوشتهها 5,175 پسندها پسندها 18,701 امتیازها امتیازها 533 1/17/24 #3 دلهره ی دلخواهم مانده ام دوستت داشته باشم یا... مثل صدای کلید در گوش یک اعدامی که نمیداند باید به مرگ فکر کند یا آزادی؟ آخرین ویرایش توسط مدیر: 1/17/24
دلهره ی دلخواهم مانده ام دوستت داشته باشم یا... مثل صدای کلید در گوش یک اعدامی که نمیداند باید به مرگ فکر کند یا آزادی؟
K Kallinu مدیر بازنشسته مدیر بازنشسته نوشتهها نوشتهها 5,175 پسندها پسندها 18,701 امتیازها امتیازها 533 1/17/24 #4 پنجره ای برای دیدن تو مدادی برای نوشتن تو کاغذی برای کشیدن تو چقدر به تو وصل می کنند مرا این درختان قطع شده ... آخرین ویرایش توسط مدیر: 1/17/24
پنجره ای برای دیدن تو مدادی برای نوشتن تو کاغذی برای کشیدن تو چقدر به تو وصل می کنند مرا این درختان قطع شده ...
سمانه مدیر تالارتصویر وتالار ادبیات عمومی+گوینده آزمایشی پرسنل مدیریت مدیر رسـمی تالار مدیر آزمایـشی تالار رمانخـور مقامدار آزمایشی جـادوگرانسپـید مدیر رسمی نوشتهها نوشتهها 616 پسندها پسندها 1,162 امتیازها امتیازها 153 6/9/25 #5 ما خانواده ی افتاده ای هستیم پدرم از کار مادرم از پا و من از چشمهای تو...! | داوود سوران |