یهودیان همانند بسیارى از ملت هاى معاصر خویش از قبیل یونانیان و رومیان خود را «نژاد برتر» مى شمرند و هیچ ملتى را همتاى خود نمى خوانند. آنان آیین یهود را نیز آیین انحصارى خویش مى دانند و حتى براى گسترش آن در میان دیگر ملل تبلیغى ندارند. آن ها افراد غیر اسرائیلى را بر فرض آن که به آیین یهود درآیند، در ردیف بنى اسرائیل قرار نمى دهند.
بنابراین، در رفتار قوم یهود، تضاد با حقوق بین الملل به وضوح مشاهده مى شود; یهودیان معتقد به برترى نژاد خویش مى باشند و دیگر ملل را در خدمت خویش مى انگارند.
آیات متعددى از قرآن کریم درباره یهود و قوم بنى اسرائیل است. بسیارى از اعمال و عقاید ناپسند این جماعت مورد سرزنش قرار گرفته; از جمله نژادپرستى آنان. علاوه بر قرآن کریم، تورات کنونى نیز به برترى جویى این گروه اشاره دارد.
با وجود این که آیین یهود از بدو پیدایش، مبتنى بر تبلیغ و توسعه طلبى نبوده و تنها به قوم یهود و بنى اسرائیل اختصاص داشته، به همین دلیل، جنگ و تعرّض به اقوام دیگر در آن پیش بینى نشده بوده است. ولى یهود به این عنوان که «قوم برگزیده خدا» هستند و نژادشان بر دیگر نژادها برترى دارد، از هیچ گونه کینهورزى و فتنه انگیزى دریغ ننموده اند و در هر جا که سکونت داشته اند، ملتى ستیزه جو و خراب کار به شمار آمده اند و تا آن جا که قدرت داشته اند در زجر و آزار و اعدام پیروان ادیان دیگر مى کوشیده اند و از هرگونه حرکت فکرى و دینى با کمال قساوت ممانعت مى کرده اند و پیغمبران الهى(علیهم السلام) را که آنان را به راه راست دعوت مى نمودند، به قتل رسانیده اند و در شکنجه و آزار پیروان انبیا، نهایت کوشش به عمل مى آوردند.
داستان حضرت مسیح(علیه السلام) و حوادث رقّت بار زندگى آن پیغمبر بزرگ و شکنجه و آزارى که حواریون آن حضرت از قوم یهود دیدند و سرانجام آوارگى پیروان آیین مسیح(علیه السلام)، نمودارى از رفتار قساوت بار یهودیان و تعصّبات جنایت آمیز آنان مى باشد. مسیحیان تا زمانى که آیین مسیحیت از طرف دولت روم به رسمیت شناخته نشده بود، همواره در زیر شکنجه و آزار یهودیان و حکومت یهودى به سر مى بردند.
تنها در طلیعه قرن چهارم میلادى بود که به موجب فرمانى که در سال 311 م. از سوى امپراتور روم صادر شد، مسیحیان آزادى مختصرى یافتند و از شکنجه و تعصّبورزىِ علنى یهودیان نجات پیدا کردند.
یهودیان، حتى پس از آن که قدرت و استقلال سیاسى خود را بر اثر همین تعصّبات و فتنه جویى ها از دست دادند و شیرازه اجتماعشان از هم پاشیده شد، باز دست از تحریکات خصمانه و بدرفتارى نسبت به مخالفان، به ویژه مسیحیان، برنداشتند و در فرصت هاى مناسب، فتنه هایى به پا کردند و کشتارهایى به راه انداختند.
در زمان هِرْقَل، امپراتور روم، با وجود این که مذهب رسمى حکومت، مسیحیت بود، یهودیان در اَنْطاکِیه، فتنه خونینى کردند و با وضع فجیعى، اسقف بزرگ شهر را قطعه قطعه نمودند، در شهر صُور، پایتخت فِنیقى ها، والى شهر را به قتل رسانیدند و سپس با یهود فلسطین هم داستان شده، قرار بر آن گذاشتند که شبانه بر شهر صُور حملهور شوند و مسیحیان را قتل عام نمایند. ولى چون توطئه آنان عقیم ماند و سپاهیان روم طبق اطلاع قبلى، از هجوم وحشیانه آنان جلوگیرى به عمل آوردند، یهودیان، که از خشم، حالت سبعیّت پیدا کرده بودند، به سوى دیرها و کلیساهاى اطراف شهر سرازیر شده، آن ها را با خاک یکسان و دهات مجاور را به خاک و خون کشیدند.
در یکى از جنگ ها، که میان دو دولت ایران و روم درگرفته بود، یهودیان هشتادهزار اسیر مسیحى را از ایرانیان خریدند و از روى کینه و انتقام، همه را مثل گوسفند سربریدند.
گویند: نقشه این جنگ از طرف یهودى ها بوده و ایرانیان به تحریک یهود دست به این جنگ خونین زدند.
در عصر امپراتورى نِیْرو*ن یهودى ها در شهر قدس فتنه اى به پا کردند و فرماندار شهر را کشتند و آشوبى به راه انداختند که بر اثر آن از طرف امپراتور رومیان شهر قدس محاصره و در سال 70 م. یهودیانِ قدس قتل عام شدند و معابد یهود ویران و کَهَنه و رؤساى مذهبیشان به وضع فجیعى کشته شدند. همین حادثه باعث جنبش یهودى ها شد و حسّ انتقام جویى آنان را بیش از پیش تشدیدکرد وموجب جنگ ها و خونریزى هاى فراوانى گردید.
تا آن که در خلال قرن چهارم میلادى، یکى از پادشاهان ایران یهود را در صورت وفادارى و کمک به ایرانیان، وعده آزادى داد و دیرى نپایید که بر اثر خ*یانت و تمرّد، مورد غضب پادشاه ایران واقع شدند; عده اى مقتول و جمعى محبوس و گروهى تبعید و مورد شکنجه قرار گرفتند.
در عصر حاضر نیز جنایات و تجاوزات و توطئه هاى تجاوزکارانه صهیونیسم بین المللى بر همه مکشوف و اغراض و مقاصد شوم آن ها علیه مللِ غیریهودى، کاملاً روشن گردیده است; تا آن جا که ایادى این حزب متعصّبِ ضدانسانى در بیش تر مراکز بین المللى رخنه کرده و در بیش تر خراب کارى ها و تشنجات و کشتارهاى عمده جهان، از عوامل مؤثر محسوب مى شوند.
یهودى ها در جنگ هاى جهانى دست داشتند و پس از جنگ نیز روى اصل کینه توزى شبکه هاى جاسوسى بین المللى را به نفع استعمارگران اداره مى نمودند و این حقیقت ننگین با دستگیر شدن یکى از عناصر خطرناک این باند که ریاست شبکه جاسوسى کشور را به عهده داشت، فاش گردید. وى اعتراف نمود که بنابر معاهده سرّى، که در سال 1947 میلادى در مورد تشکیل دولت اسرائیل بین دولت امریکا و صهیونیست ها منعقد شده بود، یهودى ها انجام این وظایف را در قبال کمک امریکا به عهده گرفتند و از آن به بعد شبکه جاسوسى امریکا را اداره مى کنند.
دولت امریکا نیز در مقابل خوش خدمتى آن ها، به وعده خود وفا نمود و سرانجام، «صهیونیسم» توانست بخشى از فلسطین را اشغال و بالغ بر یک میلیون مسلمان فلسطینى را از خانه و وطن خود آواره کند.22
از جمله مظاهر ننگین تعصّبات مذهبى یهودیان، مى توان به کشتار فجیع مسیحیان یمن به دست حکومت یهودىِ آن سرزمین اشاره کرد. در این کشتار هولناک، دَه ها هزار نفر از مسیحیان با وضع فجیعى به قتل رسیدند و در آتش سوزانیده شدند.
قرآن کریم نیز به شکنجه، آزار و قتل مسیحیان توسط یهودى ها اشاره دارد: مرگ و عذاب بر شکنجه گران صاحب گودال (آتش) باد; گودال هایى پر از آتش شعلهور، هنگامى که (یهود) در کنار آن نشسته بودند و آنچه را نسبت به مؤمنان (مسیحى) انجام مى دادند، با خونسردى تماشا مى کردند! (بروج: 5 ـ 8)
در این که این ماجرا مربوط به چه زمانى و مربوط به چه قومى است و آیا این یک ماجراى خاص و معیّن بوده و یا اشاره به ماجراهاى متعددى از این قبیل در مناطق گوناگون جهان دارد، در میان مفسّران ومورّخان گفت وگوست. معروف تر از همه مربوط به ذُونُواس، آخرین پادشاه حِمْیر در سرزمین «یمن» مى باشد.
ذُونُواس، که آخرین نفر از سلسله گروه «حِمْیَر» بود، به آیین یهود درآمد و گروه «حِمیر» نیز از او پیروى کردند. او نام خود را «یوسف» نهاد و مدتى بر این منوال گذشت. سپس به او خبر دادند که در سرزمین نجران،درشمال یمن، هنوزگروهى برآیین نصرانیت باقى هستند. هم مسلکان ذونواس او را وادار کردند که اهل نجران را مجبور به پذیرش آیین یهود کند. او به سوى نجران حرکت کرد و ساکنان آن جا را جمع نمود و آیین یهود را بر آن ها عرضه داشت و اصرار کرد که آن را پذیرا شوند، ولى آن ها ابا کردند.
ذونواس دستور داد خندق عظیمى کندند و هیزم در آن ریختند و آتش زدند. گروهى را زنده زنده به آتش سوزاند و گروهى را با شمشیر کشت و قطعه قطعه کرد; به گونه اى که عدد مقتولان و سوختگان به بیست هزار نفر رسید.
این کوره هاى آدم سوزى، که به دست یهود به وجود آمد، احتمالاً نخستین کوره هاى آدم سوزى در طول تاریخ بوده است. آن ها مؤمنانِ مسیحى را وادار مى کردند دست از ایمان خود بردارند و هنگامى که با مقاومت آنان روبه رو مى شدند، آن ها را در این کوره هاى آدم سوزى انداخته، به آتش مى کشیدند! گروهى هم با کمال خونسردى نشسته بودند و صحنه هاى شکنجه را تماشا مى کردند و لذّت مى بردند که این خود نشانه نهایت قساوت آن هاست. بعضى نیز گفته اند: این گروه مأمور بازجویى و اجبار مؤمنان مسیحى به ترک مذهب حق بودند.
در این گیر و دار، یک تن از نصاراى نجران فرار کرد و به سوى روم و دربار قیصر شتافت و از ذونواس شکایت کرد و یارى طلبید. قیصر گفت: سرزمین شما از من دور است، اما نامه اى به پادشاه حبشه مى نویسم. او مسیحى و همسایه شماست. از او مى خواهم شما را یارى دهد. سپس نامه اى نوشت و از پادشاه حبشه انتقام خون مسیحیان نجران را خواست.
مرد نجرانى نزد سلطان حبشه نجاشى، آمد و ماجرا را بازگفت. نجاشى از شنیدن این داستان سخت متأثّر گشت و از خاموشى شعله آیین مسیح(علیه السلام)در سرزمین نجران افسوس خورد و تصمیم به انتقام شهیدان گرفت.
لشکریان حبشه به جانب یمن تاختند و در یک پیکار سخت، سپاه ذونواس را شکست دادند و گروه بسیارى از آنان را کشتند و طولى نکشید که مملکت یمن به دست نجاشى افتاد و به صورت ایالتى از ایالات حبشه درآمد.23
جان ناس در مورد رفتار یهودیان نسبت به مسیحیان مى گوید: رابطه یهودیان و مسیحیان از ابتدا خصمانه بوده است; زیرا از قرون اول میلادى به بعد، ربّانیون و احبار یهود منکر مسیح بود و او را طرد مى نمودند، گرچه پیروان عیسى تا حدى همیشه مساعى جمیله مبذول مى داشتند.24 ضدیت یهود با حضرت مسیح(علیه السلام) در فرازهایى از انجیل منعکس شده است.
زمانى که بحث «جنگ در ادیان» را ملاحظه مى کنیم، هیچ جنگى در قساوت و شدت همانند «جنگ در دین یهود» نیست. یهود بر اساس شریعت خود، در طول تاریخ، به جنگ و خون ریزى فراوان مى پرداخته اند و در این راه، به اطفال و زنان نیز رحم نمى کرده اند و خود را «ملّت برگزیده خدا» مى دانند.28
یهود، رهبران تخریب و نابودى در این عالم بوده اند. یکى از بزرگان یهود به نام ارنِسْت رینان عقیده دارد: «وقتى عدل در عالم تحقق پیدانکند، پس بهتراست که کل عالم تخریب گردد.» یکى دیگر از بزرگان یهود مى گوید: «ما یهود نیستیم مگر آقاى عالَم و فاسدکننده عالم، ایجادکننده فتنه در عالم و جلّاد عالم باشیم.»29
قرآن کریم یهود و مشرکان را در یک ردیف قرار مى دهد و آنان را دشمن ترین افراد نسبت به مسلمانان معرفى مى نماید: «به طور مسلّم، دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان را یهود و مشرکان خواهى یافت. و نزدیک ترین دوستان به مؤمنان را کسانى مى یابى که مى گویند: ما نصارا هستیم. این بدان روست که در میان آن ها، افرادى عالِم و تارک دنیا هستند و آن ها (در برابر حق) تکبر نمىورزند.» (مائده: 12)
تاریخ اسلام به خوبى گواه این حقیقت است; زیرا در بسیارى از نبردهاى ضداسلامى، یهود به طور مستقیم دخالت داشته اند و از هیچ گونه کارشکنى و دشمنى خوددارى نکرده اند. افراد بسیار کمى از آن ها به اسلام گرویده اند، در حالى که در غزوات اسلامى، مسلمانان را کم تر مواجه با مسیحیان مى بینیم و نیز افراد زیادى از آن ها را مشاهده مى کنیم که به صفوف مسلمانان پیوسته اند.
این مقایسه بیش تر درباره یهود و مسیحیان معاصر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) است; زیرا یهود با این که داراى کتاب آسمانى بودند، به دلیل دل بستگى بیش از اندازه به مادیات، در صف مشرکانى قرار گرفته بودند که از نظر مذهبى با آن ها هیچ اشتراکى نداشتند. در ابتدا، یهودیان مبشّران اسلام محسوب مى شدند و انحرافاتى همانند «تثلیث» نداشتند، اما دنیاپرستى شدید آن ها را به کلى از حق بیگانه کرد، در حالى که مسیحیان آن عصر چنین نبوده اند.
البته مسیحیان قرون بعد نسبت به اسلام و مسلمانان، مرتکب جنایاتى شدند که دست کمى از یهود نداشت; جنگ هاى طولانى و خونین صلیبى در گذشته و تحریکات فراوانى که امروز از ناحیه استعمار کشورهاى مسیحى بر ضد اسلام و مسلمانان مى شود، چیزى نیست که بر کسى پنهان باشد.
اما عجیب این است که یهودیان همه این جنگ طلبى ها را به استناد تورات انجام مى دهند. به عنوان نمونه، در متن تورات چنین مى خوانیم: «چون به شهرى نزدیک آیى تا با آن جنگ نمایى، آن را براى صلح ندا کن و اگر تو را جواب صلح بدهد و دروازه ها را براى تو بگشاید، آن گاه تمام قومى که در آن یافت شوند به تو جزیه دهند و تو را خدمت نمایند، و اگر با توصلح نکرده، با تو جنگ نمایند، پس آن را محاصره کن; و چون یَهُوَه ـ خدایت ـ آن را به دست تو بسپارد، جمیع ذکورانش را به دم شمشیر بکُش، لیکن زنان و اطفال و بهایم و آنچه در شهر باشد ـ یعنى تمام غنیمتش ـ را براى خود به تاراج ببر و غنایم دشمنان خود را که یَهُوَه ـ خدایت ـ به تو دهد، بخور. به همه شهرهایى که از تو بسیار دورند که از شهرهاى این امّت ها نباشند، چنین رفتار نما. اما از شهرهاى این امت هایى که یَهوه ـ خدایت ـ را به ملکیّت مى دهد، هیچ ذى نفسى را زنده مگذار، بلکه ایشان را ... چنان که یهوه ـ خدایت ـ تو را امر فرموده است، بالکل هلاک ساز.»30همچنین در تورات مى خوانیم: «یَهُوه، خداى ما، او (سرزمین سیحون و مَلک حَشبون) را به دست ما تسلیم نموده، او را با پسرانش و جمیع قومش زدیم و تمامى شهرهایش را در آن وقت گرفته، مردان و زنان و اطفال هر شهر را هلاک کردیم که یکى را باقى نگذاشتیم، لیکن بهایم را با غنیمت شهرهایى که گرفته بودیم براى خود به غارت بردیم.»31
و در جاى دیگر آمده است: «پس یهوه، خداى ما، عَوْج ملک باشان و نیز تمامى قومش را به دست ما تسلیم نموده، او را به حدى شکست دادیم که احدى از براى وى باقى نماند و در آن وقت، همه شهرهایش را گرفتیم و شهرى نماند که از ایشان نگرفتیم ... و آن ها را بالکل هلاک کردیم; چنان که با سیحون و مَلک حَشَبون کرده بودیم. هر شهر را با مردان و زنان و اطفال هلاک ساختیم و تمامى بهایم و غنیمت شهرها را براى خود به غارت بردیم.»32
و نیز آمده است: «و هر آنچه در شهر بود، از مرد و زن و جوان و پیر، حتى گاو و گوسفند و الاغ را به دم شمشیر هلاک کردند.»
و در جاى دیگرى از تورات مى خوانیم: «و مى گویم که من تا ابد الآباد زنده هستم. اگر شمشیر برّاق خود را تیز کنم و قصاص را به دست خود گیرم، آن گاه از دشمنان خود انتقام خواهم کشید و به خصمان خود مکافات خواهم رسانید. تیرهاى خود را از خون م**س.ت خواهم ساخت و شمشیر گوشت را خواهد خورد. از خون کشتگان و اسیران با رؤساى سروران دشمن، اى امّت ها با قوم او آواز شادمانى دهید; زیرا انتقام خون بندگان خود را گرفته است و از دشمنان خود انتقام کشیده.»33
در این میان، قرآن کریم عده اى از یهودیان را ستایش مى نماید; همان هایى که از غرور، خودپرستى و تکبر خوددارى مى نمایند و همواره حقیقت را مدّ نظر دارند: «آن ها همه یکسان نیستند; از اهل کتاب، جمعیتى هستند که (به حق و ایمان) قیام مى کنند و پیوسته در اوقات شب، آیات خدا را مى خوانند در حالى که سجده مى نمایند; به خدا و روز واپسین ایمان مى آورند، امر به معروف و نهى از منکر مى کنند و در انجام کارهاى نیک، پیشى مى گیرند و آن ها از صالحانند. و آنچه از اعمال نیک انجام دهند، هرگز کفران نخواهد شد (و پاداش شایسته آن را مى بینند.) و خدا از پرهیزگاران آگاه است.» (آل عمران: 113 ـ 115)
و به این ترتیب، قرآن از این که نژاد یهود را به کلى محکوم کند و یا خون آن ها را کثیف بشمرد، خوددارى کرده و تنها روى اعمال آن ها انگشت مى گذارد و با تجلیل و احترام از افرادى که به اکثریتِ فاسد نپیوستند و در برابر ایمان و حق تسلیم شدند، به نیکى یاد مى کند و این روش اسلام است که در هیچ موردى، مبارزه اش رنگ نژادى و قبیله اى ندارد و تنها بر محور عقاید، اعمال و رفتار مى گردد.
با توجه به آنچه گذشت، بر اساس تعالیم تورات موجود و عملکرد یهودیان در طول تاریخ، جایى براى «هم زیستى مسالمت آمیز» و «حقوق بین الملل» وجود ندارد. آنان خود را «ملّت برگزیده خدا» مى دانند و براى تحقّق این نظر، همواره در فکر سلطه و چیرگى بر دیگر ادیان و ملل بوده اند و در مواردى هم که به پیشنهادات دیگران تن داده اند، جز از روى ضعف و ناتوانى نبوده و هر موقع قدرتى یافته اند، کشتار عظمیى به راه انداخته اند; در گذشته، با مسیحیان و امروز با مسلمانان.
اکنون گروهى از قوم یهود ـ یعنى صهیونیست ها ـ اقدام به غصب سرزمین هاى دیگران و آواره ساختن آن ها از وطن خود و کشتن و نابود کردن فرزندانشان کرده اند و حتى احترام خانه خدا ـ بیت المقدّس ـ را نیز رعایت نمى کنند.
آن ها در برخورد با مسائل جهانى، عملاً نشان داده اند که تابع هیچ قانون و معیار بین المللى نیستند. هرگاه به فرض، یک جنگجوى فلسطینى به سوى آن ها شلیک کند، در مقابل اردوگاه هاى آوارگان، کودکستان ها و بیمارستان هاى آنان را بمباران مى کنند و در ازاى کشته شدن یک نفر از خودشان گاهى صدها نفر بى گناه را به قتل مى رسانند و خانه هاى زیادى را منفجر مى کنند.
تاریخ شاهد فجایع این گروه به «مسجدالاقصى» از زمان اشغال آن در سال 1967 م. بوده است. در سال 1969 م. شخصى به نام مایکل رومان، آتشى در مسجد برافروخت که قریب 1500 متر مربع از مساحت مسجد را دربرگرفت. در این آتش سوزى، منبر «صلاح الدین»، گنبد مسجد ـ که داراى آثار معمارى اسلامى باارزشى بود ـ و نیز «مسجد عمر» در داخل مسجدالاقصى و «محراب زکریا» و بعضى چیزهاى دیگر در آتش سوخت. در سال 1969 م.، گروهى از یهودیان مراسم مذهبى خود را در مسجدالاقصى به جاى آوردند و این عمل را چندین بار تکرار کردند و وقتى با اعتراض مسلمانان روبه رو شدند، قاضى یهود به محق بودن یهود حکم صادر کرد! در سال 1982 م.، یک یهودى امریکایى مسجد و نمازگزارانِ در مسجد را با آتش مورد تعرّض قرار داد و در همان سال، فرد دیگرى با مواد منفجره، بخشى از حرم را تخریب نمود. عده زیادى از یهود نیز اعلان نمودند که باید مسجدخراب شود و به جاى آن، معبد یهودى ها ساخته شود.34
یکى از نویسندگان عرب در مورد رفتار جنگ طلبانه صهیونیست ها مى گوید: «ما داراى دلیلى واضح بر توحّش یهود طىّ جنگ هاى فلسطین از سال 1948 میلادى به بعد بوده ایم، به گونه اى که در توحّش و خون ریزى ضرب المثل هستند; کشتارهاى آن ها در "دیر یاسین"، "الخلیل"، "رامُ الله"، "غَزِّه" و دیگر شهرهاى فلسطین.»35
آن ها به هیچ یک از مصوّبات مجامع بین المللى و قطعنامه هاى سازمان ملل خود را پایبند نمى دانند و آشکارا همه را زیر پا مى گذارند. بدون شک، این همه قانون شکنى، بیدادگرى و اعمال ضد حقوق بین الملل، ناقض اصل هم زیستى مسالمت آمیز است و جایى براى تعاون و همکارى بین المللى بر اساس حقوق پذیرفته شده جهانى باقى نمى گذارد
عدم پذیرش اسلام توسط یهود در ابتداى بعثت، موجب دشمنى میان مسلمانان و آنان گردید. همچنین یهودیان مى دیدند که پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) با تبلیغ رسالتش، الفت و برادرى در دل هاى مردم ایجاد مى کند و چنان توده واحد و یکپارچه اى از آن ها مى سازد که ممکن است قدرت و حکم روایى آنان را تهدید کند. بدین روى، به مخالفت با پیغمبر(صلى الله علیه وآله) برخاستند. قرآن کریم بعضى از نیّات آنان را در مبارزه با اسلام آشکار کرد تا مسلمانان از آسیبشان بر حذر بمانند.
در این جا، به بعضى از اعمال آنان اشاره مى شود:
الف ـ محاصره اقتصادى: گروهى از یهودیان براى منصرف کردن مسلمانان از آیین خود، اقدام به کار جدیدى نمودند. آن ها با خوددارى از پرداخت هرگونه دِیْن یا امانت و یا انجام معاملاتى که بر ذمّه آن ها بود، براى افرادى که به دین مقدّس اسلام مشرف مى شدند، مشکل اقتصادى ایجاد مى کردند و به آن ها مى گفتند: حقوقى که شما بر ما داشتید، پیش از اسلام بود و اکنون که مسلمان شده اید، این حقوق منتفى و باطل گردیده است. قرآن در این باره مى فرماید: «و در میان اهل کتاب (از نصارا)، کسانى هستند که اگر ثروت زیادى به رسم امانت به آن ها بسپارى، به تو باز مى گردانند; و برخى دیگر از اهل کتاب (از یهود)، کسانى هستند که اگر یک دینار هم به آنان بسپارى، به تو باز نمى گردانند، مگر تا زمانى که بالاى سر آن ها ایستاده (و بر آن ها مسلط) باشى. این بدان روست که مى گویند: ما در برابر امیّین (غیریهود)، مسؤول نیستیم. و بر خدا دروغ مى بندند، در حالى که مى دانند (این سخن دروغ است.)» (آل عمران: 75)
گروهى از مردمان عصر جاهلیت پیش از اسلام، کالایى را به یهودیان فروختند و پس از فروش کالا، مسلمان شدند. هنگامى که پول کالا را از آنان مطالبه نمودند، یهودیان گفتند: نزد ما امانت و دِینى نسبت به شما نیست; زیرا شما آیینى را که بر آن بودید، ترک کردید. آن ها ادعا کردند که این دستور در کتابشان آمده است. مى گفتند: «ما اهل کتاب هستیم و پیامبر و کتاب آسمانى در میان ما بوده است. بنابراین، اموال دیگران براى ما احترامى ندارد.» این مطلب به قدرى نزد آنان مسلّم بود که جنبه اعتقادى و مذهبى به خود گرفته بود.
یهود مى گفتند: «ما در تصرف و غصب اموال عرب مجاز و مأذون هستیم; زیرا آنان مشرکند و پیروى از مرام موسى ندارند.»19
خداوند در قرآن کریم، به سرگذشت یهود و برخورد غیرانسانى آن ها با اسیران یهودى، که بر خلاف تعالیم کتاب تورات به اسارت گرفته مى شدند، اشاره مى کند: و به خاطر آورید هنگامى را که از شما پیمان گرفتیم که خون یکدیگر را نریزید و همدیگر را از سرزمین خود بیرون نکنید، سپس شما اقرار کردید و (بر این پیمان) گواه بودید. اما این شما هستید که یکدیگر را مى کشید و جمعى از خودتان را از سرزمینشان بیرون مى کنید و در گناه و ت*جاوز، به یکدیگر کمک مى نمایید (و این ها همه نقض پیمانى است که با خدا بسته اید)، در حالى که اگر بعضى از آن ها به صورت اسیر نزد شما بیایند، فدیه مى دهید و آنان را آزاد مى سازید، با این که بیرون ساختن آنان بر شما حرام است. آیا به بعضى از دستورات کتاب آسمانى (تورات) ایمان مى آورید و به بعضى کافر مى شوید؟! براى کسانى از شما که این عمل (تبعیض در میان احکام و قوانین الهى) را انجام دهند، جز رسوایى در این جهان چیزى نخواهد بود و روز رستاخیز به شدیدترین عذاب ها گرفتار مى شوند. و خداوندازآنچه انجام مى دهید غافل نیست.26
طایفه «بنى قُریظه» و طایفه «بنى نَضیر»، که هر دو از طوایف یهود بودند و با هم قرابت نزدیک داشتند ـ قریظه و نظیر همانند اَوْس و خَزْرَجْ، دو برادر بودند که از هر کدام طایفه اى به وجود آمد ـ براى منافع دنیا با یکدیگر به مخالفت برخاستند. بنى نضیر به طایفه خزرج که از مشرکان مدینه بودند، پیوستند و بنى قریظه به طایفه اوس، و در جنگ هایى که میان آن دو قبیله روى مى داد، هر یک از این ها طایفه هم پیمان خود را کمک مى کرد و از طایفه دیگر مى کشت. اما هنگامى که آتش جنگ فرو مى نشست، همه یهود جمع مىشدند و دست به دست هم مى دادندتاازطریق پرداخت «فدیه»، اسیران خود را آزاد کنند و در این عمل به حکم تورات استناد مى کردند، در حالى که اولاً، اوس و خَزْرج هر دو مشرک بودند و کمک به آن ها جایز نبود. ثانیاً، همان قانونى که دستور فدیه را داده بود، دستور خوددارى از قتل را نیز صادر کرده بود.
یهود همانند اقوام لجوج و نادان دیگر، از این اَعمال ضد و نقیض فراوان داشتند. قرآن مجید یهود را در برابر اعمال ضد و نقیض و تبعیضشان در میان احکام خدا، شدیداً سرزنش کرده و به اشد مجازات تهدید نموده است، به خصوص که آن ها احکام کوچک تر را عمل مى کردند، اما در برابر احکام مهم تر ـ یعنى تحریم ریختن خون یکدیگر و آواره ساختن هم مذهبان از خانه و دیارشان ـ مخالفت مى کردند.
در حقیقت، آن ها تنها براى دستوراتى ارج قایل بودند که از نظر زندگى دنیا به نفعشان بود، اما آن جا که منافعشان اقتضا مى کرد، خون یکدیگر راهم مى ریختند، ولى چون احتمال اسارت براى همه وجود داشت، براى نجات از اسارتِ احتمالى آینده، از دادن «فدیه» براى آزاد ساختن اسیران مضایقه نداشتند.
یهودیت (به عبری: יהדות، Yahadut) دین، فلسفه و سبک زندگی قوم یهود میباشد.[۱] یهودیت، نخستین دین ابراهیمی و نیز به عقیدهٔ بسیاری، نخستین دین سازمان یافتهً یکتاپرست بهشمار میرود.[۲][۳] تورات (که به انضمام نوییم و کتوویم، که مجموعاً تنخ نامیده میشود) کتاب مقدس یهودیت است. یهودیت شامل مجموعه گستردهای از دیدگاههای مذهبی، تشریفات، شاخهها، و متون مذهبی میباشد. امروز اکثر یهودیان پیرو سه شاخه ارتدوکس، لیبرال، و محافظهکار میباشند و اقلیتی هم پیرو بازسازیخواهی، قرائیم و یهودیت اومانیستی هستند؛ از لحاظ دیدگاههای مذهبی این شاخهها بسیار متفاوت هستند. در حالی که یهودیان ارتدوکس باور به وحی تورات از طرف خدا، پیروی سخت از قوانین مذهبی، و ظهور مسیحای موعود دارند، یهودیان لیبرال دارای باور به زندگی مدرن، استقلال شخصی، آزاداندیشی هستند. به باور یهودیان مذهبی، یهودیت، پیمان خدا با بنی اسرائیل است.
یهودیت کانون بیشتر متون و سنتها است و تاریخ، اصول و اخلاق آن بر ادیان ابراهیمی پس از خود از جمله مسیحیت تأثیر بهسزایی گذاشتهاست.[۴][۵] بر طبق قوانین یهودیت، چه نوکیشان (افرادی که به واسطه ازدواج در تعداد بسیار محدود در هر نسل وارد جامعه یهودی شدهاند) و چه افرادی که از مادر و پدری یهودی متولد شدهاند، یهودی خطاب میشوند. گرچه یهودیت یک دین است، ولی یهودیان یک گروه قومی-مذهبی بحساب میآیند. مسئله نژادی و تستهای دیانای فراوان این مسئله را تأیید میکند. دین یهودیت دارای تاریخ پیوستهً سه تا چهار هزار ساله میباشد. یِهود (יְהוּדָה)، واژهای عبری است، به معنای ستوده و همچنین صفتی اکتسابی است که به ساکنین یهودیه، قسمتی از سرزمین اسراییل که سبط یهودا بر آن زندگی میکردند، داده میشود، ولی همچنین برخی معتقدند در گذشته همه بنی اسرائیل را نیز به این نام خواندهاند.[۶] در ایران از عنوان «جهود» و «کلیمی» یعنی پیرو موسی کلیمالله نیز برای نامیدن یهودیان استفاده میشود. به باور یهودیان مذهبی، اصل یهودیت از وعده خدا با ابراهیم، اسحاق، و یعقوب شروع میشود، و رسماً با نزول قوانین تورات به موسی و ورود بنی اسرائیل به سرزمین موعود کامل میشود.
پیروان یهودیت در بسیاری از کشورهای جهان ساکن هستند. جمعیت یهودیان جهان ۱۳٬۷۴۶٬۱۰۰ نفر(۱۷٬۹۳۶٬۴۰۰، شامل افرادی که بر حسب هلاخا یهودی قلم داد نمیشوند)، معادل حدود ۰٫۱۹٪ جمعیت جهان میباشد.[۷] حدود ۶٫۱ میلیون نفر ساکن اسرائیل و ۵٬۲۷۵٬۰۰۰ (۶٫۸ میلیون کل) نفر ساکن ایالات متحده آمریکا و ۱٫۵ میلیون نفر دراروپا، و مابقی دراقیانوسیه، قاره آمریکا و آفریقا ساکنند. یهودیان ایران دارای تاریخ ۲٬۷۰۰ ساله هستند و برحسب آمار ۱۳۹۱، ۸٬۷۵۶ یهودی ساکن ایران هستند.[۸]
فلسفه یهودی از تبیین بنیاسرائیل از سرچشمه جهان هستی و صفات ذاتی و فاعلی خدا به گونهای فلسفی نشأت میگیرد. از اینرو کتاب مقدس عبری که تنخ نامیده میشود، منبعی بنیادی است که فلسفه یهودی بر اساس آن استوار میشود. خاخامها در دوره تنائیم، که در فاصله قرن اول قبل از میلاد تا قرن دوم بعد از میلاد است، و خاخامهای دوره آمورائیم بین قرن دوم و ششم میلادی چنین بینشی را نسبت به خدا و ارتباط آن با کیهان به روشی مشابه ادامه دادند. این اندیشهها، موضوعاتی چون وحدت، علم مطلق، قدرت مطلق، خیرخواهی خدا، اسرائیل و رسالتی که در قبال امتها دارد، مفهوم ماشیح و نجات، هدف و قلمرو شریعت و هلاخا را دربر میگیرد. علاوه بر تلمود، در میشنا و میدراش نیز توجه دانشمندان به بحثهای الهیاتی و فلسفی در چهارچوب تفکر یهودی معطوف شد. علاوه بر این، کابالا و متون عرفانی یهودیت نیز مشتمل بر پژوهشهای نظری پیچیدهای دربارهٔ سیر آفرینش و ذات خداوندی است.
مفهوم ذات خخدا
ذات اانسان
شاید مهمترین محور اندیشهای که از دیدگاه تفکر انسان شناختی در دین یهود وجود داشته باشد و سپس آن را در سایر ادیان الهی نیز مییابیم، تصویر هبوط یعنی سقوط انسان از موقعیت استعلایی و بهشتی خود به زندگی در رنج و سختی بر روی زمین است که در مفهوم «گناه نخستین» مستتر است. ایدئولوژی معادشناختی یهود که از این تصویر ریشه میگیرد بر باور به یک خدای واحد، قهار و قدرتمند استوار است که با ابراهیم پیوند بسته و قانون (تورات) خود را به موسی سپرده و بر یک خط سیر ضروری در رفتار انسانی تأکید میکند که سرانجام به «نجات» به دست یک منجی در پایان عمر جهان خواهد انجامید. «سرنوشت بشری» در این مفهوم سرنوشتی مشترک است که آیندهای مشترک را نیز ایجاب میکند. هر چند این اشتراک همان گونه که خواهیم دید با مفهوم «برگزیدگی» قوم یهود ناخوانایی دارد.
در دین یهود، انسان تصویری است از خدا و از این رو شناخت انسان در واقع شناخت پروردگار است. در عهد عتیق این امر به خوبی روشن است. در سِفْر پیدایش میخوانیم: «و خدا گفت آدم را به صورت ما و موافق شبیه ما بسازیم». (۱:۲۶)و این انسان خدای گونه است که حاکم بر زمین و موجودات آن شمرده میشود: «تا بر ماهیان دریا و پرندگان آسمان و بهایم و بر تمامی زمین و حشراتی که بر زمین میخزند حکومت نماید، پس خدا آدم را به صورت خود آفرید. او را به صورت خدا آفرید. ایشان را نر و ماده آفرید، و خدا ایشان را برکت داد و خدا به ایشان گفت بارور و تکثیر شوید و زمین را پر سازید و در آن تسلط نمایید و بر ماهیان دریا و پرندگان آسمان و همهٔ حیواناتی که بر زمین میخزند حکومت کنید» (سِفْر آفرینش، ۲۶–۲۸: ۱). در مزامیر نیز میخوانیم: «پس انسان چیست که او را به یادآوری و بنی آدم که از او تفقد نمایی، او را از فرشتگان اندکی کمتر ساختی و تاج جلال و اکرام را بر سر او گذاردی، او را بر کارهای دست خودت مسلط نمودی و همه چیز را زیر پای وی نهادی»(۴–۷: ۸).
Wiki letter w.svg این بخش از این نوشتار خُرد است. با گسترش آن به ویکیپدیا کمک کنید.
خوبی و
اصول ددی
یهودیان معتقدند موسی ده فرمان و تورات را از کوه سینا با خود پایین آورد و به جز پنج کتاب (سفر) موجود، تورات محتوای دیگری هم دارد که آن را میشنا یا تورات شفاهی هم مینامند و در آن توضیح میدهد چگونه میتوان قوانین پنج سفر را انجام داد. تفسیری که بر میشنا نوشته شدهاست گمارا نام دارد و این دو کتاب را با هم تلمود مینامند.
یهودیان سنتی معتقدند خداوند تورات مکتوب و شفاهی را به موسی داد و او آنها را با رعایت امانت به یهودیان رسانید و آنچه که امروز در دست ماست هم دقیقاً همان نسخه اولیه است و همه دستورهای آن باید اجرا شود.
یهودیان لیبرال میگویند تورات الهام خداوند است اما انسانها آن را نوشتهاند و دستورهای اخلاقی آن همیشه لازمالاجرا هستند، بر خلاف بسیاری از دستورهای آیینی که امروزه لازم نیست انجام شوند.
در یهودیت به بحث گذاشتن فرمانها و تحقیق دربارهٔ چگونگی اجرای آنها حرکتی مثبت تلقی میشود. تلمود پر است از قصههای کسانی که در این موارد با هم بحث میکردند. لطیفهای در اینباره هست که میگوید «دو یهودی، سه نظر». برخی از این نظرات را همه یهودیان پذیرفتهاند اما برخی دیگر هنوز مورد بحث هستند.
امروزه یهودیت رهبر واحدی ندارد که تصمیم بگیرد فرمانها را چگونه باید اجرا کرد یا به چه چیز باید اعتقاد داشت. یهودیان اعتقادات و نظرات مختلفی دارند.
ده فرمان را همه یهودیان در پای کوه سینا شنیدند. این خاصیت ده فرمان است اما یهودیان در مورد این که که تمام ششصد و سیزده دستور تورات به یک اندازه اهمیت دارد اتفاق نظر ندارند.
یهودیت داگما (اصول عقاید) رسمی ندارد، هیچ مجموعه عقایدی نیست که یک یهودی باید باور داشته باشد؛ در واقع اعمال مهمتر از عقاید هستند. در طول تاریخ علمای یهود سعی به ایجاد اصول دین کردند، معروفترین آنهاموسی بن میمون یک معلم معروف یهودی در قرن دوازدهم میلادی بود که فهرست اعتقادات سیزده گانهٔ یهودیان را چنین تنظیم کرد:
خدا همه چیز را خلق نمود و هم چنان همه چیز را اداره میکند.
تنها یک خدا وجود دارد که در همه چیز کامل است.
خدا بدن ندارد و شبیه هیچ چیزی در این دنیا نیست.
خدا همیشه بوده و همیشه خواهد بود.
انسانها باید تنها برای خدا عبادت کنند.
کلام تمام انبیای بنی اسراییل درست است.
پیش گوییهای موسی درست است و او بالاترین پیامبری است که بوده و خواهد بود.
خدا تورات را به موسی داد.
تورات تغییر نخواهد کرد و تورات دیگری هم نخواهد آمد.
خدا افکار و اعمال همه را میداند.
خدا کسانی را که از دستورهایش پیروی میکنند پاداش و مخالفینش را عذاب خواهد داد.
ماشیح خواهد آمد.
خدا مردگان را به زندگی برخواهد گرداند.
طبق رسم اشکنازی ها، مهمانها عروس و داماد را تا اتاق شخصی شان مشایعت میکنند، و اجازه میدهند که برای اولین بار، به تنهایی در یک اتاق باشند. لحظههای اول تنهایی شان، نشان دهنده حقوق جدیدی برای آنهاست؛ که از این به بعد میتوانند در کنار هم تنها باشند. چون عروس و داماد این روز را تعنیت بودند، در این لحظه تعنیت خود را باز میکنند. (ولی طبق رسم ما سفارادی ها، عروس و داماد در مراسم عروسی، با یکدیگر خلوت نمی کنند.)
ضیافت عروسی:
شاد کردن عروس و داماد در روز ازدواجشان، میصوای بزرگی به شمار میآید. میهمانان جشن میگیرند، پایکوبی می کنند، و میرقصند تا شادی را چند برابر کند. بعضی از مهمانها، با کارهای آکروباتیک مهمانی را گرمتر میکنند.
در انتهای غذا، شکرانه بعد از غذا (بیرکت همازون) خوانده میشود، و دوباره هفت براخا گفته میشود.
در هفت روز اول بعد از ازدواج، نزدیکان فامیل دور هم جمع میشوند، و به احترام عروس و داماد، ضیافت می گیرند. این هفته را هفته هفت براخا مینامند، به خاطر اینکه این براخاها در طول هفت روز اول بعد از ازدواج گفته میشود.
کتوبا توسط دو شاهد معتبر (که از بستگان عروس یا داماد نیستند، و هلاخا و به خصوص شبات مقدس را رعایت می کنند) امضا میشود، و حال از نظر قانونی مورد تایید میباشد. کتوبا به دست عروس سپرده میشود، و در تمامی زندگی مشترک، پیش او نگاه داشته میشود. بعضی اوقات، کتوبا را بسیار زیبا و شکیل، آراسته میکردند، و در قابی نگاه میداشتند.
خواندن کتوبا نشان دهنده پایان مراسم عقد، و رسیدن به مرحله ازدواج میباشد.
هفت براخا (שֶׁבַע בְּרָכוֹת):
در این زمان، بر پیاله دوم، هفت براخا گفته میشود. موضوع اصلی این براخاها، ارتباط مقدس میان عروس و داماد، و نیز ایمان به خد-اوند، به عنوان خالق و آفرینندهی تمام شادیها، غمها، و عشق ها، و نجات دهنده ابدی قوم ییسرائل میباشد.
این براخا معمولاً توسط راو خوانده میشود. در انتهای براخا، عروس و داماد، از پیاله مینوشند.
شکستن پیاله شیشه ای:
در این لحظه، یک پیاله شیشهای را بر روی زمین قرار میدهند، و داماد با پایش، آن را خرد میکند. این عمل، خرابی بِتهمیقداش را در ذهن همگان تداعی میکند، و ارتباط زن و شوهر با قوم خود را نشان میدهد. حتی در چنین لحظات شادی و احساس خوشبختی، هر یهودی، آیه تهیلیم را به یاد میآورد:
«اگر تو فراموش کنم ای یروشالییم، دست راستم (مرا) فراموش کند. زبانم به کامم بچسبد، اگر تو را به یاد نیاورم، اگر تو را بالاتر از تمام شادی هایم قرار ندهم.»
حلقه:
حلقه لازم است از نقره خالص، بدون هر گونه نگین ساخته شود، به این مضمون که آرزو داریم که در طول مدت زندگی، سادگی و زیبایی، آنها را مشایعت نماید. داماد، حلقه را در دست راست میگیرد. دو شاهد معتبر، با دقت به او مینگرند. او در مقابل همسرش چنین اعلام میکند:
«اینک تو با این حلقه، برای من مقدس و مقرر میشوی، طبق قانون مشه و ییسرائل.»
او انگشتر را وارد انگشت اشارهی دست راست همسرش میکند. بر طبق قانون یهود، این لحظه اصلی در مراسم ازدواج است، و از این لحظه، آنها به عنوان زن و شوهر میباشند.
کتوبا:
در این مرحله، کتوبا یا سند شرعی ازدواج، که به زبان ارامی نوشته شده است، خوانده میشود. داماد، عملاً تمام جزئیات کتوبا را بر خود قبول میکند، که در آن، خود را موظف میداند، خوراک، پوشاک، و کلیه موارد زناشویی را نسبت به همسرش انجام دهد. محافظت از حقوق زن، در دین یهود بسیار مهم است، و ازدواج، تکمیل نمیشود، تا آنکه داماد، خود را موظف به نگاهداری و احترام به حقوق زن اعلام نماید.