{دلخوری هایی که به جا ماند}

[Lidiya]

با کسی که دوستش داری
شب ها مهربان حرف بزن
ما نمی دانیم چقدر هستیم
ولی شب همیشه هست
او بعد ما شب ها باید بخوابد
اگر نخواستی نمان
ولی پیش چشم هایش خاطره خوب بگذار

 

[Lidiya]

بیا فعل خواستنو صرف کنیم ...
خواستم
نخواستی
میخوامت

 

[Lidiya]

من رفتم،
چون تو هرگز ازم نخواستی که بمونم...

- |♡

 

[Lidiya]

خودمان هم خوب می دانیم که
"قسمت نبود" گفتن ها ،
فقط برای تسکینِ دردی است که شب ها مثلِ خوره به جانمان می افتد...
اصل ماجرا یک کلمه بود؛
"نخواستیم"

#سحر_رستگار

 

[Lidiya]

یه جوری با آدم برخورد میکنین که حس میکنیم نخواستنی‌ترین نخواستی‍‍ِ دنیاییم...

 

[Lidiya]

نه به دیروزهایی که بودی فکر می کنم
و نه به فرداهایی که “شاید” بیایی …
می خواهم امروز را زندگی کنم …
خواستی باش …
‍‍نخواستی نباش …

 

[Lidiya]

تقدیر را برای نیامدنت بهانه نکن....!

مرد باش وبگو.....

‍‍نخواستی و نیامدی....!!!!

 

[Lidiya]

نه به دیروزهایی که بودی فکـــر می کنم و نه به فرداهایی که “شاید” بیایــــی …
می خواهم امروز را زندگی کنم …
خواستی باش … نخواستی نباش …

 

[Lidiya]

من " آنقدر خواستمت که نخواستنت را ندیدم
"تو " آنقدر نخواستی که هیچ چیز از "من " را ندیدی

 

[Lidiya]

هرچیز را هم اگر نخواستی به خاطر بسپاری
یک چیز را بدان
و همین را تنها به خاطر بسپار
تو
برایِ
او
دنیایی دیگر بودی
دنیایی ممنوعه برایِ او
که با تو
باکی نداشت از ماندن در آن
تو
ماندنی نبودی