دلنوشته [سمیرا اقاخانی]

تو بگو بعد تو
‏‎با این وامانده ي بهانه گير
‏‎با اين دل زبان نفهمم چه کنم ؟
‏‎
با حال زاری که نمیداند
منتظرت بماند يا فراموشت کند
‏‎چه کنم؟

‏‎
درد دارد بروی و نفهمند
که از اول بوده ای،

هان؟
‏‎
تو بگو با دربدري
‏‎اين خیابانهای بي انصافِ تهران
چه كنم؟


#سميرا_آقاخاني
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
از من مي شنويد
بعد از شكست رابطه اي ، وقتي هنوز بعد گذشت ماهها مي بينيد كه هنوز به او فكر مي كنيد و نبودنش ، نداشتنش ، دوري اش ، خاطراتش ازارتان مي دهد
مي بينيد كه غمي عميق از او در سينه تان مانده و روزها و شبها
نفستان از دوري اش بند مي آيد و حال و هواي او و همان روزها را مي خواهيد ،
برويد و پيدايش كنيد
پيدايش كنيد و قرار ملاقاتي هر چند كوتاه با او بگذاريد
آنوقت است كه مي بينيد در اكثر اين ديدارها حرفي براي بازگشت ،
چيزي از آن عشق آتشين و غم و اندوهها باقي نمانده است
چون كه ديگر سِر شده اي و با احساسي يخزده
لطفي در اين برگشت نمانده است
بيشتر رابطه ها بعد از خراب شدن زمين هم به آسمان برسد
درست نمي شود كه نمي شود
و بعد از همان ديدار خواهي ديد از آنهمه حسرت تو مانده اي و
فقط مشتي خاطره كه با هر بار يادآوري شان لبخندي محزون روي لبت نقش خواهد بست
از من مي شنويد نگذاريد غم نبودنش اين را به شما روز و شب بگويد كه
اگر بيايد همه چيز خوب و شيرين مي شود
چون اگر هم بيايد تلخي نبودنش براي هميشه روي زبانتان مانده است كه مانده است


#سميرا_آقاخاني
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
خواب بود يا بيدار
به گمانم خوابِ خواب
‏‎با چشماني بسته ، نيم خيز شد و همانطور كه به سمتم مي آمد نامم را صدا زد
‏‎جانم" در دهانم نيمه كاره ماند
‏‎_ دوستت دارم
‏‎سرش را در آغو*ش گرفتم و به سينه ام چسباندم
‏‎در خلسه ي داشتنش ، دوباره كلمات در ذهنم مانند هميشه ، از شدت شوق ، بالا و پايين مي پريدند . اين تن سراپا شعر بود و با قلم هاي صد رنگ ذهن هفت شهر عاشقي را نقاشي مي كرد تا قاب قاب اش را به در و ديوار دل يك عمر به يادگار نگاه دارد
عاشقم است و من
بيش از اينها دوستش دارم
با خودم مي گويم خدا كند بشود
اگر همينطور پيش برود شهرزادي مي شوم كه دست هر چه شاعر و قصه گو را از پشت خواهد بست
با خودم تكرار مي كنم
خدا كند كه بشود ...

#سميرا_آقاخاني
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ما آدمها هر كاري را كه جرأت يا اجازه
يا توان آن را نداريم
در رفتار كسي ديگر ببينيم مثل فاجعه اي
بزرگش مي كنيم
توي بوق و كرنا مي گذاريم و تا فرسنگها
جار مي زنيم
هر وقت زمانش رسيد و از خودمان همان كار سر زد
با هزار دليل عقلاني و غير معقول
توجيهش مي كنيم
هميشه كارها از نظر ما انسانها تا زماني عجيب
و بد است كه
از خودمان سر نزده باشد!

#سميرا_آقاخاني
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ما آدمها هر كاري را كه جرأت يا اجازه
يا توان آن را نداريم
در رفتار كسي ديگر ببينيم مثل فاجعه اي
بزرگش مي كنيم
توي بوق و كرنا مي گذاريم و تا فرسنگها
جار مي زنيم
هر وقت زمانش رسيد و از خودمان همان كار سر زد
با هزار دليل عقلاني و غير معقول
توجيهش مي كنيم
هميشه كارها از نظر ما انسانها تا زماني عجيب
و بد است كه
از خودمان سر نزده باشد!

#سميرا_آقاخاني
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
باور نمي كنيد؟!
كافيست دور خيلي از چيزها را
خط ممنوع بكشي

كمي به اندازه ي
يك انتظارِ شيرينِ ارزوي شدني
صبر كني
چشم به دستهاي خدا
بدوزي
در اين انتظار
نفس نفس بزني

وقتش كه برسد
اويي كه بايد بيايد ،
باشد

همان وقت است كه ...

باور كنيد!

گاهي چشمهاي خيره ي عشق
حرف كه هيچ
فرياد مي زنند!


#سميرا_آقاخاني
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
جنس دوست داشتنت را
در هیچ " فرهنگ لغتی
پیدا نکرده اند
گشته ام که می گویم

اصلا ، دوست داشتن تو
جور دیگریست

این هوس لعنتی
غرق شدن در چشمانت را
که نگو
هیچ کجای این جهان
معنا نکرده اند


#سمیرا_آقاخانی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آدمها كالا نيستند اما تاريخ مصرف شان دست خودشان است
تاريخِ خواسته شدن ، ماندن ، دوست داشته شدنشان
وقتي كه رفتند
برگشتشان ، به همراه يك كوه عاشقانه ي آرام هم
كه باشد
لطف و خريداري ندارد
بعضي ها را فكر مي كني از همان دائمي هاي دائمي هايند!
از همانها كه مي شود هميشه روي بودنشان حساب باز كرد
همانها كه محبتشان هميشه در دسترس است و خاموشي و مسدود شدن هم ندارد
آدمها كالا نيستند ، اما مدت اعتبار، تاريخ انقضايشان دست خودشان است
هرگز به تاريخ مصرفتان دست نزنيد
اين دستكاري روح و روانِ آدمها ، آهِ دلشان
يك عمر پيگرد قانونيه قانوني دارد

#سميرا_آقاخاني
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
يه آدمايي هستند
يه روز ميان و طوري توي خونه ي دلت
جاشونو سفت و محكم مي كنن
كه فكر يه روز رفتنشون كه بسرت مي زنه
ميفهمي كه نه! ديگه اين دل , بعد اون تو سينه ت نباشه بهتره
بعضيا با خوبيهاشون
با مهربونياشون
با از دل و جون مايه گذاشتناشون
با صبح و شب از عشق و دوست داشتن گفتناشون
كاري با دلت مي كنن كه تو روزي صد بار با خودت مي گي
اگه قراره كه يه روز بره
كاش از اولِ اولش نمي اومد!
اينطور آدما خيلي كم هستنا!
ولي هستن
اينجور آدما يه موقعي ميان كه بايد مي اومدن
پاشونو جايي مي ذارن
كه بايد مي ذاشتن
ذره ذره مي شينينن توي دلتا
ولي وقتي هم كه توي قلبت خونه ساختن
با هر لحظه نبودنشون با فكر رفتنشون نفستو بند ميارن
نياد روزي كه اين جور عشقا بيان و يه دفعه هم برن
چون وقتي كه رفتن ديگه تا عمر داري
هيچ احدي
به چشمت نمياد كه
نمياد
#سمیرا_آقاخانی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

مَـهـوا

مدیر بازنشسته
نویسنده رسمی ادبیات
مدیر بازنشسته
فرشته زمینی
نوشته‌ها
نوشته‌ها
5,841
پسندها
پسندها
6,468
امتیازها
امتیازها
293
سکه
112
زنها وقتی دلگيرند
‏‎هر چه بپرسی می گويند
چيزي نيست ... مهم نيست ، می گذرد
‏‎اين يعنی ؛ هيچ جا نرو
‏‎كنارم بشين
دوباره بپرس
‏‎دوباره پرسيدن هايت
‏‎حالم را خوب می كند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 1)
عقب
بالا پایین