[ میم مثل مادر ... ♡ ]

کالبد مادرم را که شکافتند
تمام دلش...
برای من سوخته بود!


| کوروش نامی |


 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سالهاست وقت خداحافظی می‌گوید «می‌بینمت»، «خداحافظ» نمی‌گوید.
با گفتن «می‌بینمت» قول و قرار دیدار بعدی را می‌گذارد انگار، یک طوری که ته دلت قرص می‌شود به دوباره دیدنش.
سفر که باشد زنگ می‌زند و می‌پرسد:
«مراقب خودت که هستی؟!»
یک طوری که اگر مواظب خودت هم نباشی عذاب وجدان می‌گیری و سعی می‌کنی به مراقبت.
هیچوقت نمی‌گوید:
«دوستت دارم...» تاکید می‌کند که: «می‌دانی که دوستت‌دارم...» یک جوری که از هر دوستت‌دارمی قشنگ‌تر است.
بعضی آدم‌ها حرف نمی‌زنند، با کلمات بازی می‌کنند، راحت خرجشان نمی‌کنند. شعرشان می‌کنند، دلنشین‌تر، مهربان‌تر حتی، مادری می‌کنند برای کلمات.
مثل مادر همین امروز صبح، با موهای سفید نقره‌ایش، وقتی مهربان نگاهم کرد و گفت:
«تو که اینجا باشی پیر نمی‌شوم.»
خصلت مادرها همین است گویا،
بلدند شعر کنند جملات را.

| مریم سمیع زادگان |


 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
من هنوز
آب‌نبات را آب‌نبات صدا می‌زنم و
زخم را زخم می‌نامم و
گُل را گُل...
اما مادر
من دیگر تا آخر دنیا
به چه کسی بگویم مادر!

| لطیف هلمت |


 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: TELMA
مادرم از مزرعه که بر می گشت
سبدش از دو بیتی پُر بود!
برای رفوی پیراهن پاره ی ما
دو بیتی و اشک کافی بود...

بالش من سنگین بود، از اشک های من!

با گوشه ی زمخت لحافم
اشک هایم را می سِتردم

بر دامن مادرم

اگر گندم می پاشیدم
سبز می شد
" از بس گریسته بود "

| سلمان هراتی |


 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: TELMA
مادر عادت داشت همه ی کارهای روزانه اش را یادداشت کند.

چیزهایی که می خواست بخرد، کارهایی که باید انجام می داد و حتی تلفن هایی که می خواست بزند.

من هم از سر شیطنت، همیشه سعی می کردم دستی در لیست ببرم و یا چیزی را به آن اضافه کنم.

فقط برای اینکه در تنهایی اش و درست در یک لحظه ی معمولی که انتظارش را ندارد او را بخندانم.

مثلاً اگر در لیست تلفن هایش نوشته بود زنگ به دایی جان،

من جلویش می نوشتم ناپلئون. می شد زنگ به دایی جان ناپلئون!

یا در لیست خرید نوشته بود خرید شیر.

قبل و بعدش یک بچه و آفریقایی اضافه می کردم که بشود خرید بچه شیر آفریقایی .

یا بار دیگر زیر لیست کارهای مهمش نوشته بودم: پیدا کردن یک عروس پولدار برای پسر گلم!

خلاصه هر بار بعد از خواندنش که همدیگر را می دیدیم می گفت: اینا چی بود نوشته بودی؟

امروز حسابی خندیدم. خدا بگم چیکارت نکنه بچه!

امروز که سرمای شدیدی خورده بودم و سردرد امانم را بریده بود به رسم مادر،

کاغذی روی در یخچال چسبانده بودم که هنگام خرید یادم بماند.

کنار چیزهای دیگر نوشته بودم مسکن برای سردرد.

کنارش خط مادر نوشته بود: دردت به جانم!



| مهدی صادقی |
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

نازلـینازلـی عضو تأیید شده است.

مدیر کل انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر کل انجمن
فرشته زمینی
نوشته‌ها
نوشته‌ها
7,551
پسندها
پسندها
21,789
امتیازها
امتیازها
918
سکه
1,189
مادرِمان از همه‌مان ضعیف‌تر بود؛
احتمالا به خاطرِ آنکه نه فقط غصه‌های مشترکمان، بلکه غصه خصوصی هرکدامِمان را خورده بود‌ .

#فرانتس_کافکا
?قصر

پ‌.ن غصه ..
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین