راستش را بخواهی بی اعتمادم به تو. دیگر به دست های تو هم اعتمادی ندارم، به هیچ کس و هیچ چیز اعتمادی ندارم، آنقدر که فکر می کنم هر که ایستاده است لابد پایی برای دویدن ندارد.
من به دردِ خودمم نمیخورم فقط بخاطر یسری خاطره خودمو نگه داشتم وگرنه خیلی وقت پیش خودمو از کمد در میاوردم، مچاله میکردم، مینداختم تو سطل، گره میزدم، میزاشتم دمِ در، میبردنم، بازیافت میشدم، و شاید بدردی میخوردم.
بیشتر زندگی فاجعه است. به دنیا میآیید، نمیدانید چرا. اینجا هستید، نمیدانید چرا. میروید، میمیرید. خانوادهتان میمیرند. دوستانتان میمیرند. مردم رنج میکشند. مردم در وحشتی دائمی زندگی میکنند. جهان پر از فقر و فساد و جنگ و نازیها و سونامیهاست. از تمام اینها، نتیجه گرفته میشود که شما بازندهاید - شما در خانهٔ حریف شکست خوردید!
••وودی آلن••
میدونی گاهی اوقات خسته میشی از نفس کشیدن ، دلت یکم زندگی میخواد اما به خودت ک میای ، میبینی خیلی وقته که از دستش دادی.یه بخش اصلی زندگی ؛ امید ب زنده بودنه . چیزی ک خیلی وقته گمش کردم .
••در بین شیارهای مغزم••
دلم که میگیرد، نه سراغ عکسهایت میروم، نـه دل خوش میکنم به دوستت دارمهای فاصلهدارت. دلم که میگیرد، تنگتر خودم را در آغو*ش میگیرم، شاید چیزی از تو جا مانده باشد، میان من…