یارو میخواسته یک کبریت سوخته رو روشن کنه،هرچی میزده کبریت مادرمرده روشن نمیشده. رفیقش بهش میگه: بابا خوب شاید کبریتش خرابه! یارو میگه: نه بابا، همین پنج دقیقه پیش روشن شد
یارو میره قهوه خونه تا میتونه چایی میخوره ۵ تا ۱۰ تا ۱۵ تا. قهوه خونه چیه شاکی میشه میگه: بابا خسته نشدی این همه چایی خوردی؟ یارو میگه: راست میگی واللا قربونت یه چایی بیار بخوریم خستگیمون در بره