شعر | جان لاجانم |

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

اشعاری در مورد "جان" "بی جان" و "جانان" ... : )
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن کافه نویسندگان

بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه حظ
از چنان جانی که باشد بی رخ جانان چه حظ
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: RIWAN
انجمن کافه نویسندگان

جان به جانان کی رسد جانان کجا و جان کجا
ذره است این، آفتاب است، آن کجا و این کجا
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن کافه نویسندگان

جانا تو اگر جان طلبی خوش باشد
اندیشه جان برای جانان نکنم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن کافه نویسندگان

خبری ده به من ای باد که جانان چون است؟

آن گل تازه و آن غنچهٔ خندان چون است؟

روزها شد که دلم رفت و دران زلف بماند

یارب آن یوسف گم‌گشته بزندان چون است؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
باش تا جان برود

در طلب جانانم

که به کاری

به از این بازنیاید جانم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن کافه نویسندگان

لبخند نمی زنی

و پنجره بی چاره می میرد

و شعر

بی چاره و با کتِ پاره دور می شود…

لبخند می زنی

و جان، جانانه نیست.

و عشق

آی عشق

چه بی چاره جان نمی گیرد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: crocodile
انجمن کافه نویسندگان

غمی، در سایه جانان نداری

وگر جانان نداری، جان نداری
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: crocodile
انجمن کافه نویسندگان

اندیشه خاطر پریشان یک سو
اینها همه یک سو غم جانان یکسو
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: crocodile
انجمن کافه نویسندگان

کردیم هر آن حیله که عقل آن دانست
تا بو که توان راه به جانان دانست
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین