[~ یـادداشـتـــ هـای تـلـخ نـویـس ~]

وقتی بچه بودم

یك قطره اشك
در دفتر نقاشیم كشیدم!
همه تشویقم كردند...
اما
حال
عمریست درد می كشم
حتی
نگاهم نمی كنند
كه چه می كشم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
این انسانها نیستند که ما را آزرده میکنند،
بلکه امیدی ست که ما به آنها بسته ایم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
از آن روزی که چشم هایت را
به رویم بستی،
دیگر خودم را ندیدم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
خیلی شبیه من بود
همه ی حرف هایش مثل حرف های خودم بود
به خودم آمدم دیدم که خود من است...
در آینه به من خیره شده...
دیگر سکوت کردم...
این بار اشک های آسمان بود که به جای ما حرف میزد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
اونجایی که به خاطره علاقه ت بهش اجازه میدی از خط قرمزات عبور کنه
دقیقا همونجا داری اشتباه بزرگی میکنی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انسان ها تنها موجودات روی زمین هستند
که ادعا می کنند خدایی هست،
ولی تنها جاندارانی هستن که
رفتارشون طوریه که،
انگار خدایی وجود نداره
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آبادتر از آن بود ،
که یادِ منِ ویرانه بیفتد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
اگر قصد نداريد هميشگى باشيد
مدام يك رايحه خاص نزنيد..
بعد از رفتنتان استشمام تصادفى عطرتان
نفس را در سينه ميشكند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
گفته بودی بلدی حال مرا خوب کنی
حالِ ما خوب خراب است
به آن دست نزن...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تو شکسته ای و او تورو ترک کرده.
سوال نکن که آیا کافی بودی یا نه.
مشکل این بود تو خیلی هم کافی بودی،
او توانایی حملشو نداشت..
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین