روزى كه رفت،
با شبى كه برگشت،
خيلى فرق داشت !
روزى كه رفت،
با شبى كه برگشت،
خيلى فرق داشتم!
او دوستم نداشت و داشت،
من دوستش داشتم و نداشتم !
به همين گنگى،
به همين وحشتناكى !
يك روز
پيراهنم رفته رفته رنگ مى بازد و
سفيد مى شود
روزى كه انتظار دست هاى تو را
براى آخرين بار آه مى كشم
و براى اولين بار مى فهمم
دستى كه آخرين دكمه ها را باز مى كند
مى تواند
به بستن چشم ها آمده باشد