[~ یـادداشـتـــ هـای تـلـخ نـویـس ~]

گرچــه ســـــرد بود جــای جــایِ آغوشــش


هرگـــــــز مـرا به حـــال خــودم رهـا نـکرد



تنهـایـــــی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
فراموشی یا بعبارتی امروزی الزایمرقبلا بیماری بو
ولی امروزه بایست گفت بعضی مواقع نعمته
روزگار است دیگر نمی شود کاری کرد
یا بسوز یابساز...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دَر تَلـآطُم روزگآر نآسآزگآر
مَن
دُورتَر اَز هَمیشه
کُنج ِ زندگی
جآ مآنده اَم ...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دلــــم
برای خودم ســـوخت
وقتـــی
صدایـــم کردی...
"شما"
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دیگر احتمال بازگشتن تو
لطیفه ای ست
که دوستان قدیمی
مرا با آن دست می اندازند
و آن قدر در خلأ غیبتت مرده ام
که هیچ زنگ تلفنی مرا از جا نمی پراند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
از انتها می نویسمت
خداحافظی بکن بیا ..
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
خـــوابهـایـم گاهـی...
زیباتر از زندگی ام مـی شـونــد...
کـاش گـــــاهــی...
بــــــرای همیشه خـــواب مــی مــانــدم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺷﺒﯿﻪ ﻫﻢ تحمل نمیکنند
ﯾﮑﯽ ﺗﺎﺏ ﻣﯽﺁﻭﺭﺩ
ﯾﮑﯽ ﻣﯽﺷِﮑﻨﺪ ...
ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺷﺒﯿﻪ ﻫﻢ نمی شکنند
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻭﺳﻂ ﺩﻭ ﻧﯿﻢ می شود
ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﮑﻪ ﺗﮑﻪ ...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
رفتی و
همچنان به
خیال من اندری
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
او می رود دامن کشان
من زهر تنهایی چشان

دیگر مپرس از من نشان
کز دل نشانم می رود
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین