میخواستم برایَت بنویسم چقدرها میتوانم از دستَت ناراحت باشم و هیچ نگویم؛ بپرسی «از دستم ناراحتی؟» و با یک لَبخند سرم را تکان بدهم که یَعنی «نه!» . نه بخاطر اینکه نگفتن، عادتم شده باشد؛ من میترسم از توجیههایَت ..
ناراحتیها اگر ریسمانِ بینمان را نازکتر میکند، توجیهها و بهانهتراشیها با یک قیچی خلاصَش میکنند .
#فاطمه_محمدلو