دلنوشته [ میلاد تهرانی و محمدرضا عبدالملکیان ]

با تو ایمنم
و با تو سرشارم
از هرچه زیبایی است
پناهم باش تا سنگینی غربت
از شانه هایم فرو ریزد
و ملال تنهایی ، از چشم هایم
باورم کن که شعر در من
طغیان یگانگی است
و حماسه ی دوست داشتن
من دیگرگونه دوست می دارم
و دیگر گونه یگانه ام
مرا تنها می توان با من سنجید
و تو را تنها با تو
که سال هاست در جستجویت بوده ام
با تو آبی می بینم
تمام بینایی ام را
چشمانت
شکوه شکیبایی
گیسوانت
ادامه ی باران ها
و دلت
ترانه دریاهاست
زمزمه ی سرانگشتان باد
در خواب خوش گیسوانت
زیبایی شاعرانه ای است
که دلم را به بازی می گیرد
و نجابت کلامت
آنچنان که
هرکلام دیگر را بی رنگ می کند
در چشم انداز هرکجای طبیعت
تو را می بینم
در چشمه ، در رود ، در دریا
در گل ، در درخت ، در جنگل
در دره ، در دشت ، در کوه
با این همه
هنوز در تو حیرانم که تمامی عشقی در یک وجود
و تمامی آرزویی
در یک لباس

محمدرضا عبدالملکیان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حالا که رفته ای...

سرت را بر شانه ام بگذار

چشمانت را ببند

اگر در کناره ی کارون

شاعری را دیدی

که در جستجوی هفده سالگیش بود

بیدارم کن!

" محمد رضا عبدالملكيان "
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حـالـا کـه رفـتـه ای . . .

دیـگـر کـسـی نـیـسـت

کـه بـرایـش . . . بـی بـهـانـه بـنـویـسـم !


" محمد رضا عبدالملكيان "
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حالا که رفته ای...

می گویند در میان همه دفترهایت

نه پروانه ای خشکیده است

نه گلی...

نه گلبرگی...

می گویند در میان همه ی دفتر هایت

کودکی است که با پروانه ها

به سراغ ماه می رود!


"محمد رضا عبدالملكيان"
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حالا که رفته ای...

بی هوا و بی حوصله

سر به بیابان می گذارم

در دوراهی امامزاده داود و سنگان

توقف می کنم

تکه ای از ماه در دامنم می افتد!


"محمدرضا عبدالملكيان"
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حــــالا که رفتــــــه ای ...

هــــــر صـــبح

گونـــــه های هــــردو اتـــــاق

تاریـــــک اســـت

تاریـــــک از شــــبی که نــــــرفـــته اســـت !


" محمد رضا عبدالملكيان "
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حـالـا کـه رفـتـه ای

بـایـد سـلـام کـنـم


بـه کـسـی کـه بـاعـث ایـن خـیـانـت شـیـریـن بـود!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حـــالا کـــه رفتـــه ای . . .

بهـــانه ی خـــوبـی اســتــــ

صـدایــش را می گــویــمـــ

"ای چـــراغ هــر بهـــانـه"

گنجشـک هــا را مــی گـــویــمـــ

dbmqur.gif


" محمـــد رضـــا عبــدالملكيـــان "
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حـالـا کـه رفـتـه ای بـرو بـدرود

ای کـه بـا فـریـب عـاشـقـم کـردی

بـرو کـه دیـگـر نـمـی کـنـم یـادت

تـ ـو هـمـان بـزرگ مـرد "نـامـردی "!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حالا که رفته ای . . .

پرده ها را می کشــد

بی حوصله ی هیچکســــ

به گوشـــه ای می رود

ســر بر زانــو می گذارد و

فکــر می کنــد

بــه روزی که نخـــواهد آمــد


" محمـــد رضـــا عبــدالملكيـــان "
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حـالـا کـه رفـتـه ای . . .



ایـن را یـادت بـاشـد . . .


تـویـی کـه طـاقـت غـمـم را نـداشـتـی . . .


اشـک را مـهـمـان هـمـیـشـگـی چـشـمـان مـ ـن کـرده ای و . . .

عـشـق را مـهـمـان قـلـب او...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حـالـا كـه رفـتـه اي ...



ايـن حـجـم عـظـيـم نـبـودنـت را . . .

بـه تـنـهـايـي مـي بـلـعـم ...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حـالـا کـه رفـتـه ای

گـرد و غـبـار رفـتـنـت . . .

تـمـام اتـاقـم را گـرفـتـه اسـت . . .

چـشـمـانـم مـی سـوزد !
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حالا که رفته ای

هیچ راهی

مرا به جایی نمی برد

در حافظه ام می چرخم

همه کلیدهارا گم کرده ام
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حالا که رفته ای

بهانه ی خوبی است

«شب، سکوت، کویر»

فقط صدای این هق هق را

کم کنید....
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حـالـا کـه رفـتـه ای . . .

بـبـیـن . . . دیـگـر آن کـودکـی نـیـسـتـم کـه دهـانـش


بـوی شـیـر مـیـداد


حـالـا بـزرگ شـده ام . . .


دهـانـم بـوی سـیـگـار مـیـدهـد . . .


بـرگـرد !
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حـالـا کـه رفـتـه ای . . .


خـاطـراتـت را دور ریـخـتـم و . . .


هـر روز دلـتـنـگ تـر مـیـشـوم !


دلـتـنـگ تـر . . . تـر . . .تـر !
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حـالـا کـه رفـتـه ای . . .هـیـچ چـیـز نـمـانـد !

جـز یـک دل ُ

بـاران ُ

آرزوهـای تـرک خـورده !!!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حـالـا کـه رفـتـه ای . . .

حـرفـای کـودکـانـه ام . . . جـایـی نـدارنـد بـرونـد . . .


جـز فـولـدر درفـت گـوشـیـم !!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حـالـا کـه رفـتـه ای

بـاران بـهـانـه اسـت . . .


قـطـرات بـارانـم شـورنـد بـی تـ ـو
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 1)
عقب
بالا پایین