دلنوشته آیدای مَن | شاملو

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع مـطی
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
ایدای من!

گرما یعنی نفس های تو، دست های تو، آغو*ش تو!
من به خورشید ایمان ندارم... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
روزگار غریبی است نازنین من!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تو را دوست دارم
و این دوست داشتن
حقیقتی است که مرا
به زندگی دلبسته می کند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دوست‍‏‎‏‎ش می دارم
چرا که می شناسمش
به دوستی و یگانگی
شهر
همه بیگانگی و عداوت است
هنگامی که دستان مهربانش را به دست می گیرم
تنهایی غم انگیزش را در می یابم

اندوه اش
غروبی دلگیر است
در غربت و تنهایی
هم چنان که شادی اش
طلوع همه آفتاب هاست
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
چه بی تابانه میخواهمت!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
زیباترین حرفت را بگو
شکنجه ی پنهان سکوت ات را آشکاره کن
و هراس مدار از آنکه بگویند
ترانه یی بیهوده می خوانید
چرا که ترانه ی ما
ترانه ی بیهوده گی نیست
چرا که عشق
حرفی بیهوده نیست
حتی بگذار آفتاب نیز بر نیاید
به خاطر فردای ما اگر
بر ماش منتی ست
چرا که عشق
خود فرداست
خود همیشه است
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کیستی که من اینگونه به اعتماد
نام خود را
با تو می گویم
نان شادی ام را با تو قسمت می کنم
به کنارت می نشینم و
بر زانوی تو اینچنین به خواب می روم
کیستی که من این گونه به جد
در دیار رویاهای خویش با تو
درنگ می کنم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آنچه به تو می دهم عشق من نیست؛
بلکه تو خود، عشق منی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
من باهارم تو زمین
من زمینم تو درخت
من درختم تو باهار
ناز انگشتای تو باغم میکنه
میون جنگلا طاقم می کنه
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
د‌ل های ما که به هم نزدیک باشن
دیگر چه فرقی می کند
که کجای این جهان باشیم
دور باش اما نزدیک
من از نزدیک بودن‌های دور می‌ترسم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: مـطی
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین