انجمن کفه نویسندگان
سکوت، روشنايی، رضايت.
 
    اوايلِ عطرِ چيزیست
    شايد اوايلِ آسانِ چيزی ...!
    همين ... ايستاده مقابلم
    اما يادم نمیآيد.
 
 
    اوايلِ عزيزِ ... اسمش چه بود؟
    و سايهروشنِ دامنهای در مِه
    و سکوت
    و روشنايی
    و رضايت.
    دو صندلیِ خالی،
    فاختهای در خواب،
    و عطر چيزی عجيب
    در ايوانی از نی و ناروَن.
 
 
    همه رفتهاند
    و هر آن ممکن است
    ماه بالا بيايد
    ممکن است مسلمان شوم
    ممکن است بروم گيتارِ خستهام را بردارم
    با باد بروم بردارم بياورم،
    و يک اسم:
    سکوت، روشنايی، رضايت.
    و چيز ...!
    حالا يکی از شما
    به اين زنِ رو به مغرب نشسته ... بگويد:
    اينجا چه میکند؟
    ماه، مزار، دی، دنيا
    و يک چيزِ ديگر...!
    من ساکتام، روشنام، راضیام
    شما هم برويد
    برويد زندگی کنيد!