"رفیق بی وفا"
گفت: شعری بگو از بی وفائی دوست
گفتم: شعرم از قافیه افتاد ز بی وفائی دوست
گفت:بگو چه شد یاد ما از یاد برده
گفتم: حتما یاد یاری دارد اندر دل
گفت:پس بگو بی قافیه شعری برایش
گفتم:
خوش باش و در خوشی مس*ت
ای یار بی وفا دوست
چون میرسی به یارت
از ما همی خبر گیر