دلنوشته ♥دلـنـوشـتـه هـاي رضا کاظمی

اگـر صبـح بیدار شدی و

روی شانـه هـات بـال داشتی

زیـر پـاهـات ابــر ؛

تعجـب نکـن !

عاشــقت ، شـاعـر بـوده حتـمـن !
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تمام زنده گی اَش را تاخت زده بودْ مَرد

برای یک شب خوابیدن

در شبِ چشم هات.

چشم هات اما؛

شب نشد هیچ وقت!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
از بــرکــه

بـه دریـــا بزن !

تنهـــایـــی اَتــــ بــزرگ شــده اســت مـــــرد .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بارها پـرنده بوده ام

و مـاهی، درخت؛

حتا آدم فضـایی!

باور کنید به تنـاسخ اعتقـاد ندارم

من فقط، یک شـاعرم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
چه با تــــو، چه بی تــــو

تنهایـــــم

پـــارادوکس یعنی مـــن

مثـــلِ خــــودِ خــــدا !
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
چـه خبــر است ایـن همـه داروغــه، ایـن همـه مَسـتـــ ؟

نکنــد دوبــاره به اشتبــاه

عطــر بــوسه هــای تـو را به شهـر پاشیـده باشـد

بـادِ بـی حــواس!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نامه رسانِ خوبی نیستْ باد

نامه هات را همه ی شهر می خوانند،

جُز من!

خواستی بیایی

خودت را دستِ باد نده!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
چــشم هاتْ غزل،

لــب هاتْ غزل،

بــوسه هاتْ غزل؛ ...


کــاش حافــظِ ایــن همه غزل مــن بودم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
در کلـافِ سردرگُـمِ جاده هـای جـهان

گیــر افتاده ام

مـثل گوزنــی پیر، در انبــوه شاخـه های جنگـل.

چه ماشــه را بچــکانی، چه شـاخ هاش را ببُــرّی؛ فرقـی نمی کنـد

گیر افــتاده است گوزنِ پیر!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
گناهِ مــن نـیست اگر دیده نمــی شوی.

شـــب است

آسمــان ابـــــــری،

و خـــــدا تاریــک!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
شما برای پاسخ‌دادن باید به انجمن ورود کنید.
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 2)
عقب
بالا پایین