دلنوشته ♥دلـنـوشـتـه هـاي رضا کاظمی

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Diako
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
قهوهی چشمهاتان
چه تلخ است خانم!
لطفن
کمی شِکَرخند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بفهم !


دارد نازِ تو را می*کِشد


مردی که از غُروور


خورشید هم به فلانَ ش نیست!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
قطارْ دوور میشود


ایستگاهْ دوورتَر.


من می*روم یا تو، مهم نیست


مهمْ قطار است که دوور میشود!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
خانم!



بگو دلَ م را رها کنند چشم هات.



سگ دارند لامسَّب ها !
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
خسته اَم


میخواهم کمی در شبِ چشم*هات بخوابم.


لالایی*اَم را بخوان مادر!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بدم می آید از ناله های شاعرانه

یا زودتر بیا

یا برو بمیر!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دستــَـت را خـوانـده اَم دیـگـر ...

بـــیـا ،

تـمـامِ ورق هــایـم بـرایِ تــو

" آسِ " دلــَـم را پــَـس بـده !
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
به حضرتِ آسمان قسم اگر بروی...



نه، نه



می*خواهی بروی، برو



با آسمان نمی*شود شووخی کرد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
زیبایی ات وحشی ست


مثل شعرهای من


وقتی لِگامِ وزن و قافیه نمی گیرند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تــنـــــــــــــهـایـی

مـنــم

وقــتـی از تـو مـی نـویـسـم . . .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 1)
عقب
بالا پایین