دلنوشته ♥ دلـنوشـتـــه هــای ميلاد تهـرانــی ♥

[Diako]

و تو هیچ گاه نخواهی فهمید.

که شب ها،

آن زمان که به خواب می روی
من،

همچنان گوشی تلفن را نگه می دارم

و به هیچ صدایی که نمی آید...

فکر می کنم!

و تو هیچ گاه نخواهی فهمید

 

[Diako]

می دانم که دیگر

دوره نامه و نامه فرستادن گذشته است.

می دانم که پستچی ها فقط

روزنامه ها را به در خانه ها می آورند!

اما بگذار همچنان به همان شیوه قدیمی و پاک

دوستت دارم هایت را برایت بفرستم!

 

[Diako]

چوب کبریت های نیمه سوخته

و چشم هایی...

در حسرت دوباره دیدنت.

به امتحانش می ارزید

ولی ای کاش

قصه های زمان کودکی بر اساس واقعیت بود

 

[Diako]

از روزی که به تو آموخته اند بیماری " عشق " از " وبــا " خطرناکتر است ،

احساسم را با آب معدنی می شویم

و قلبم را روزی سه بار ضدعفونی می کنم !

پس ... جای نگرانی نیست

 

[Diako]

خواستم بدانی!

خواستم بدانی که من همچنان به یاد

زلزله بم، رودبار و منجیل

سقوط هواپیماها

و حتی له شدن مورچه ها زیر پای اتفاق های بی حواس

بعضی شب ها بسیار گریه میکنم...

 

[Diako]

وقتی که گرمای نگاه تو نیست

این می شود حال و روز من و زمستان،

سرماخوردگی های پی در پی

تب و لرز های بی پایــــان

 

[Diako]

سپیدی مو هایم را سَر سری نگیــر !

اینجــا خیلـی وقت است که

بـرف نبــاریده

 

[Diako]

این که در قلبت جای دارم

خیلی خوب است اما...

همیشه لبخند بزن

چرا که وقتی دلت می گیرد ،

تا مرز خفگی پیش می روم

 

[Diako]

همانا تو خدای

نــوح ، ابراهیم ، موسی ، عیسی و محمد هستی ...

و نیـــز خدای ما که هیچ کس نیستیم ! ...

پس به ما هم حق بده که بخواهیم هوای مارا بیشتر داشته باشی

 

[Diako]

ما دو ریل راه آهن ایم

موازی تا ابد.

حتی افق دیدگاهمان

آنقدر متفاوت است،

که آنجا هم به هم نخواهیم رسید