با سلام و عرض وقت بخیری
نویسنده عزیز اثر شما طبق اصول و چهارچوب اصلی رمان و داستاننویسی نقد گردیده است.
?منتقد اثر شما: @HILDA@ناسـور
* لطفا پیش از قرارگیری نقدنامه توسط منتقد در این تاپیک پستی ارسال نکنید!
* این تاپیک پس از قرارگیری نقد به مدت سه روز باز خواهد بود تا شما نظر شما ثبت شود، سپس قفل خواهد شد.
* اثر شما پس از ارسال نقدنامه تحت نظارت منتقدتان قرار خواهد گرفت؛ درصورتی که نسبت به نکات منتقد بیتوجه باشید، دیگر هیچ نقدی از شما پذیرفته نخواهد شد.
با توجه به اینکه نقد شورا تاثیر مستقیمی بر تگدهی و سطحبندی اثر شما دارد، درصورتی که هرگونه شکایت، انتقاد یا پیشنهادی در ارتباط با تالار نقد و نقد اثر خود دارید؛ به تاپیک زیر مراجعه کنید. ?تاپیک جامع شکایات و پیشنهادات تالار نقد
نام رمان: دریای خمود
نام نویسنده: فاطمه یوسفی @تِلـمـآ
ژانر: عاشقانه، تراژدی.
خلاصه رمان:
دختری دورگه از جامعهی عرب و ایران که مظهر سادگی و ظرافت روستایی است، در روزمرگیِ زندگیاش هیبت شی*طان نصیبش میشود، هیبتی که زندگیاش را بهکل متحول میکند.
دختری که تنها دلخوشیاش نور چشمی است که در تکاپوی رشد نموی اوست، تنها دغدغهی خاطر او میشود.
حال چرخ فلک روزگار، ناهمواری دیگری را برایش رقم میزند که او را در مردابی صعب فرو میبرد. برای مطالعه رمان کلیک کنید!
نقد رمان "دریای خمود"
منتقد "ناسور"
نوع نقد "نقد حرفهای شورا"
تاریخ تحویل " 22 آذر 1400"
ارکان میانی
1. زاویه دید:
برای رکن زاویه دید در این رمان، زاویه نگرش اول شخص انتخاب شده بود. که به خوبی تونست احساس و عواطف کاراکتر رو به خواننده منتقل کنه و اون حس همزادپنداری بین کاراکتر و خواننده رو برقرار کنه.
تفکر عموم بر اینه که زاویه دید اول شخص دید خواننده رو محدود میکنه ولی ما تو این رمان مشاهده کردیم که هرجایی نیاز بود خواننده از تعلیقات خبر داشته باشه کاراکتر اصلی حضور داشت و شک و شبههای برای خوانده ایجاد نمیکرد.
انتخاب این زاویه دید کاملا درست و مناسب و برای ارکان وابسته به زاویه دید هم شرایط خوبی فراهم کرده بود که از حداکثر پتانسیل خودشون استفاده کنن.
2. سیر داستان:
وقتی یه سر به ژانر رمانتون میزنیم با دیدن ژانر تراژدیک یک تمپو ملایم ولی پر از تنشهای ریز و درشت و کشمکشهای داخلی کاراکتر با خودش تو ذهنمون میاد. خب این اصول تغریبا در رمانتون رعایت شده. رمان با یک شروع غیر کلیشهای جای پاش رو محکم کرد و کم کم به رکن شخصیتپردازی و توصیفات پرداخت. به تدریج سیر کند داشت شور و شوق اولیه خوانده رو کور میکرد که نویسنده تنش اصلی؛ سوختن خونه کاراکتر و دزدیده شدن بچش؛ رو وارد داستان کرد و دوباره اون حس کنجکاوی رو در خواننده زنده کرد.
در طول بدنه رمان یک جاهایی حس میشد که سیر داستان درحال کند شدنه که نویسنده به خوبی تونست با توصیفات و اطلاعات بیرونی این کند شدن رو مدیریت کنه.
3. بافت متن:
خب طبق انتظار با توجه به انتخاب زاویه نگرش اول شخص، بافت متنتون باید معیار میبود که به درستی انتخاب شده.
با توجه به اینکه رمان پر از کشمکشهای درونی کاراکتر با خودش و حتی کشمکشهای بیرونی با فعل و انفعالات بیرون از ذهن کاراکتر بود، انتخاب بافت به خوبی انجام گرفته بود تا از اون پیچیدگی بدنه متن کم کنه و فهم تنشها رو برای خواننده سهل کنه. از طرفی ارکان بافت معیار به خوبی رعایت شده بود و ما شکسته نویسی یا محاوره نویسی بیش از حدی رو ندیدیم و تسلط نویسنده روی بافت رمان باعث شد که ما بهم ریختگی بافتی رو مشاهده نکنیم.
4. دیالوگ و مونولوگها:
تعادل متناسبی بین اندازه دیالوگها و مونولوگها برقرار بود و نویسنده به خوبی بدنه رمان رو کنترل کرد تا رمان دیالوگمحور نباشه. از مهمترین نکات در رکن دیالوگ و مونولوگ "لحن" هست. اینکه خواننده حس کنه کاراکترها باهم فرق دارن... دغدغه، هدف و خواستههای مختلفی دارن و این تفاوت باید در دیالوگها برای خواننده ملموس باشه.
در این رمان ما به خوبی تفاوت کاراکترها رو حس کردیم. بخش زیادی از توصیفات احساسات و حالات کاراکترها که در دیالوگ پخش شده بود به خوبی تونست این تفاوت بین کاراکترها رو به ما القا کنه. حس استرس، ترس، امید و... به خوبی تونست روی ضمیر ناخودآگاه خواننده تاثیر بذاره تا خواننده به خوبی بتونه با کاراکتر همزادپنداری بکنه.
در طول رمان جای جای مختلف تنشهای مختلفی رو دیدیم و نکته مثبت این رکن این بود که اتفاقات روی کاراکتر تاثیر میذاشت و تاثیرش هم ملموس و قابل فهم بود. جایی که کاراکتر میترسید دست و پاش رو گم میکرد و با توجه به صحنه اکت نشون میداد و یا وقتی عصبی بود لحن خشم به خوبی القا میشد و از حیث باورپذیری بی نقص بودش.
همچنین نویسنده از فرصتهایی در مونولوگها برای توصیفات در دست داشت به خوبی استفاده کرده بود و دیالوگها صرفا نقش مکالمه نداشتن و از لحاظ توصیفی هم غنی بودند.
ارکان ایده رمان:
1. برسی ایده اصلی:
ایده درباره یک دختره که با گیاههای دارویی که به اهالی ده میده و بعضی اوقات هم با جمع کردن خار و خاشاک زندگیشو میگذرونه. خوب بود که نویسنده مثل خیلی از رمانها در غنای کامل کاراکتر رو به تصویر نکشیده بود و از گفتن ضعف کاراکتر ترسی نداشت. رکن شخصیت پردازی کاراکتر رو جلوتر برسی میکنیم.
نقطه عطف ایده وجود بچه چهارده ماهه ولی شیرخواره کاراکتر اصلی هست که تا اینجای رمان به خوبی تونسته تعلیق رو به کمال برسونه و ذهن خواننده رو به چالش بکشه. جمع بندی این بخش اینه که از لحاظ کلیشهای بودن یا نبودن با قطعیت میتونیم بگیم که کلیشه رو دور زدین.
اما بخش باورپذیری؛ خب از نکات قابل ذکر این بخش اونجاست که روستاییها همگی روی یک تفکر اتفاق نظر دارن و این تفکر پاک بودن کاراکتر اصلیه. بارها رو بارها مستقیما شخصیتهای مختلف این نکته رو به کاراکتر اصلی گفتن که تو خوبی و پاکی و اگه نبودی چی میشد و اینها... این بیان مستقیم یکم از حیث باورپذیری مورد داره و نکتهای که به این مشکل دامن میزنه شکستن ناگهانی این بت برای اهالی روستاعه. اول نویسنده مستقیما یا غیر مستقیم مکررا بر اعتماد و اعتقاد روستاییها به شخصیت اصلی اشاره کرد و اینکه یهویی یک شخص غریبه برای ریختن آبروی کاراکتر وارد روستا میشه و این اعتقاد قوی رو یهویی از بین میبره برای من قابل درک نیست.
2. برسی پیام رمان:
از اونجایی که رمان هنوز تموم نشده و ناقصه هنوز از ایده نهایی رمان اطلاعی نداریم ولی تا اینجا استنباط من این بود که خوبی میتونه مطلق نباشه. نه اینکه خود ذات خوبی خر*اب باشه، اینکه میتونه به راحتی لکه دار بشه و صفحه کاغذ سفیدی که با کثیفی و آلودگی لکهدار بشه هر چقدر هم که تلاش کنیم از آلودگیش کم کنیم مثل اول نمیشه و اون لکه ننگ همیشه هست؛ حتی اگه ذات کاغذ سفید باشه.
3. ایده دهی و باور پذیری:
خب در این رکن ما باید دو سرفصل رو مورد برسی قرار بدیم، برای باورپذیری مناسب، شخصیتهای داستان و فضاسازیش باید حقیقی بوده باشن. اشاره کوتاهی به شخصیت داستان کردم؛ شاید کارهایی که کاراکتر تو زندگی حقیقیش انجام میداد برای ما ملموس و قابل درک نبود، اما نکتهای که باعث شد ما کاراکتر و زندگیش رو باور کنیم این بود که شخصیت در کنار نکات مثبتش ضعفهایی هم داره و ما مشاهده کردیم که در طول رمان به مرور زمان رفتار کاراکتر تغییر میکنه و حتی احساسی میشه! این ارکان باعث شد که ما بتونیم بگیم کاراکتر اصلی با این که ساخته ذهن نویسنده هست ولی یک شخصیت حقیقی هستش.
در را*بطه با فضاسازی هم برا خلاف خیلی رمانها ما جایی غلو کردن ندیدم که بشه بهش ایراد گرفت. با اینکه ما تنشهای زیادی رو در طول رمان داشتیم ولی میشد گفت نویسنده روی تنشها و پیاده سازیشون کنترل داشت و این تعدد تنشهای گاه و بیگاه باعث نشد که به باور پذیری رمان آسیبی وارد بشه و فضای رمان حقیق بود و از کلیشه به دور.
ارکان اصلی
1. توصیفات:
توصیفات چهره:
نوع ایدهال توصیف چهره توصیفیه که با پخش شدن در بطن بدنه رمان و در طول مونولوگها و دیالوگها پخش بشه و اینجور نباشه که در چند خظ ابتدایی رمان طوطیوار توصیفات چهره لیست بشه و به خورد خواننده داده بشه؛ در مورد این رمان میتونم بگم که این توصیف به خوبی انجام شد و این تعادل بین توصیف در متن و دیالوگ و مونولوگ به خوبی رعایت شد.
در را*بطه با شخصیت کاراکتر یکم بالاتر گفتم که خیلی خوب بود و ضعفها به بهبود باورپذیری رمان کمک کرد ولی نکته قابل ذکر اینجا اینکه که چند جایی دیدیم "از اونجایی که راوی خود کاراکتر هست" شخصیت از خودش تعریف میکرد. همونطور که تو زندگی واقعی همه آدما ضعف دارن خوب بود که تو این قسمت توصیفات هم کمی از حالت ایدهآل بودن چهره کمتر کنید.
توصیفات مکان:
در این بخش خیلی خوب کار شده. توصیفات تدریجی بود با دوری از هرگونه اضافهگویی تدریجا در طول دیالوگها و بدنه متن مکانها رو توصیف کرده که به بخش فضاسازی کمک زیادی کرده تا خواننده بتونه خودش رو جای شخصیت اصلی بذاره و اتفاقات پیرامون کاراکتر رو به خوبی درک کنه.
توصیفات حالات:
در مونولوگها عمده توصیفات حالات انجام میشد و این توصیفات صورت گرفته از کاراکتر ها و حالات و حرکاتی که از خودشون نشون میدادن در بطن رمان قابل قبول بود و کمک زیادی به تصویر سازی و درک موقعیت کاراکتر در ذهن خواننده میکنه.
این نکته هم قابل ذکر بود که در این رمان توصیفات احساسات وابسته به حالات کاراکترها بوده که جلوتر بهش اشاره میکنم.
توصیفات زمان:
در رمان ما پرش زمانی واضحی رو ندیدم که بخوایم مورد قضاوتش قرار بدیم. اتفاقات و پیرنگ روی یک خط زمانی مشخص اتفاق میافتادن و هرجا هم که سخن از گذشته میشد در دیالوگها بود و نویسنده به خوبی مدیریتشون کرد.
توصیفات احساسات:
شاید بتونم بگم یکی از نقات قوت رمانتون توصیفات قدرتمند عواطف بود. احساسات کاراکتر تحت عنوان یک مادر، یک پرستار، یک طبیب و حتی یک دوست به خوبی توصیف شده بود و با جملات کوتاه، ملموس و قابل درک برای خواننده شیرین شده بود. همچنین ذکر این نکته که توصیفات احساسات کاراکتر رماتون غیر مستقیم بوده و برای مثال نمیگفتید که فلانی ناراحته، تدریجا با استفاده از توصیفات حالات؛ طرز نشستن، محل قرارگیری دست، رنگ نگاه و سلسله اتفاقاتی که در پی تنشهای وارده به کاراکتر برای شخصیت میافتاد؛ توصیف میشد.
پیشنهاد میشه سطح این رکن رو با توصیفات وسیط تر و محدود نکردن احساسات به شخص کاراکتر اصلی به حد عالی برسونین تا بتونیم با قطعیت بگیم که این رکن جذابترین رکن داستان هست.
2. شخصیتپردازی:
یک شخیتپردازی کامل به نحوی هست که خواننده بتونه سه رکن رو متوجه بده و در را*بطه با هر کاراکتر شرحش بده. نیاز، هدف و ضعف.
برای مثال آلا یک شخصیت اصلی و همه جانبه هست. تا اینجای کار شخصیت پردازی برای این کاراکتر کامل هست به طوری که الان خواننده میدونه که تلاش آلا برای گذروندن زندگی و آسایش بیبی و آنیه دخترش هست به طوری که آماده هست تا برای این دو نفر خودش رو به آب و آتش بزنه. از ازدست دادن دخترش و حتی افتادن از چشم بیبی میترسه و دوست داره به نوعی همه رو راضی کنه و نقطه ضعفش هم دخترش هست. به طوری که توی رمان هرکس درباره آنیه و گذشتش میپرسه به شدت گارد دفاعی میگیره و از هرگونه توضیحی دوری میکنه و ما دیدیم که بعدها هاکان با استفاده از همین ضعف آلا رو مجبور به چه کارهایی میکنه.
ولی به غیر از آلا ما باز هم شخصیت اصلی در رمان داریم؛ هاکان. از هاکان هم اطلاعاتی داریم. شخصیتی هست که در برخی رفتارهاش همهجانبه رفتار میکنه و در بعضی دیگه قالبی... ولی ما چیز زیادی تا اینجای داستان از نیازها و ضعف و هدف هاکان نمیدونیم. شخصیتهای اصلی باید عمیق، لایهلایه، پیچیده و به خوبی و درستی شخصتپردازی بشن تا هم داستان و هم کاراکتر پختهتر و باورپذیر باشه.
در ارتباط با بقیه کاراکترهایی که باهاشون برخورد داریم در رکن شخصیتپردازی کمی کم کاری شد. انتظار داریم شخصیتهایی مثل بیبی و عصمت که آلا باهاشون نزدیکه حداقل بصورت دو بعدی برسی بشن چون درسته که خودشون به تنهایی هیچ چیز مهمی رو به ما نشون نمیدن و عمق ندارن ولی در به دست اومدن تصویر نهایی نقش دارند و برای کاراکتر اصلی لازم هستند.
3. فضاسازی: رمان پر از کشمکشها و تنشهایی بود که کاراکتر با خودش یا با محیط بیرون داشت و برای پیاده کردن این تنشها و کشمکشهای کاراکتر، به سلسله توصیفات مکان و حالات و آماده کردن بدنه رمان بود که نویسنده به خوبی از پس این بخش بر اومد. خیلی از رمانها پشت سر هم تنشها رو شرح میدن و به خواننده فرصت نمیدن که در بطن نوشته بره و عمق اون تنش رو درک کنه ولی در این رمان یه خوبی تنشها مدیریت شد و فضای رمان آماده بود. به طوری که نه خواننده از اون تنش غافلگیر میشد و نه اینکه در فضاسازی زیاده روی شد که خواننده همه اتفاقات رو به راحتی پیشبینی کنه.
از طرفی فضای نوشته فقط و فقط تراژدیک بود ولی تو ژانرهای انتخابی شما عاشقانه به عنوان ژانر اصلی انتخاب شده بود و انتظار میرفت که یکم فضای نوشتتون عاشقانه باشه یا حتی براش برنامه ریزی بشه که متاسفانه چیزی ندیدیم.
4. کشمکشها:
به شخصه جذابترین بخش رمانتون رو بخش کشمکشهاش میدونم. خیلی از رمانها از تنش داخلی که کاراکتر با خودش داره و پتانسیلی که برای جذابیت رمان داره غافل میشن. اونجاهایی که کاراکتر از خدا گله میکنه و باهاش حرف میزنه عمق همزاد پنداری و درک خواننده از مشکلات کاراکتر هستش یا وقتی که کاراکتر با گلهاش درباره مشکلاتش حرف میزنه یک پارادوکس قشنگی ایجاد میکنه که هر خواننده رو جذب میکنه.
و کشمکشهای کاراکتر با عوامل بیرونی هم بود که در دیالوگها و مونوگها به خواننده معرفی میشد و باعث القای ژانر تراژدیک به خواننده میشد.
5. پیرنگ:
یک شروع غیر کلیشهای رو شاهد بودیم. خوب بود که شروع رمانتون با یک تنش آغاز شد و شروع شخصیتپردازی درونی کاراکترتون بود. کمکم شغل و موقعیت کاراکتر به خواننده معرفی شد در همون قسمت شروع رمان دومین شخصیت اصلی داستان یعنی هاکان با خواننده آشنا شد به تدریج پیرنگهای اولیه داستان نوشته میشد و ابهامات وارد ذهن مخاطب میشد و باعث میشد که خواننده ادامه رمان رو حدس بزنه و توی ذهنش تجذیه و تحلیل کنه. پارتهای بیست تا چهل رمان صرف نوشتن پیرنگ شروع رابطه بین آلا و هاکان شد و در قسمت پایانی شروع و آتش گرفتن خونه آلا رمان وارد فاز میانه شد که کمکم به رابطه هاکان با شوهر آلا پرداخت و گذشته به تدریج ابهام زدایی میشد.
ولی تا اینجای رمان پینوشت خیلی از پیرنگهای اصلی نوشته شد و هنوز بهشون پرداخته نشده و سوالات زیادی در ذهن خواننده بیجواب مونده که البته هنوز وقت زیادی برای ابهام زدایی هست.
ارکان پایانی:
1.ایرادات نگارشی:
از دیگر نقات قوت رمانتون کم نقص بودن از حیث ایراد نگارشی هست. خواننده در نگاه اول به بدنه رمان بافت بیایرادی رو مشاهده میکنه که خواه ناخواه باعث میشه که دفع مخاطب در این رکن نداشته باشید.
2. سخن منتقد:
از شاخ و بال میزنم و سخن رو کوتاه میکنم. ایده رمانتون به شدت غیر کلیشهای و جذاب هستش و مطمئنا با توصیههایی که شد میتونید حد قلم و رمانتون رو به بهترین نحو بنویسید و حق مطلب رو بجا بیارد.
توصیه هم در پایان هر رکنی که لازم دیدم گفتم و فکر نکنم که چیزی جا مونده باشه.
موفق باشید.
| یا حق |
*** @تِلـمـآ