تا به کی غربال خواهی کرد روی خاک را؟
گوهر آسودگی در سینه خاک است و بس
 
‍ سایه ای از خویش بر دیوار پیدا کرده ام
فصلِ تنهایی سر آمد ... یار پیدا کرده ام
مرحبا ای پیکِ مشتاقان بده پیغامِ دوست

تا کُنم جان از سرِ رغبت فدای نامِ دوست
 
تا نفس هست، دلم با دلِ تو هم‌نفس است
بی‌تو این جانِ من، ای یار، پریشان و شکست

ماندنی باش، که جز مهر تو در دل نرود

عاشقی با تو، نه آغاز، که پایانِ من است
 
تو ای شبنم وصال مهر تابان را غنیمت دان
که من بال و پری لرزانتر از برگ خزان دارم
 
من بی اگر و امّا، دل یک دله‌ام با تو
امّا تو هنوز انگار، امّا و اگر داری
یاد ایامی که از آهنگِ زنجیرِ جنون

کوچه‌ٔ نی بود یک‌سر جاده در صحرای من
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: marym
عقب
بالا پایین