مشاعره | مشاعره با اشعار شاعران |

[زهرا مشرف]

مرا عهدی‌ست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم

 

[!!AMINKHAN!!]

مثل غزلِ پُخته ی سعدی ست نگاهت
هربار مرورش بکنم باز قشنگ است

 

[زهرا مشرف]

تو مرا جان و جهانی، چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی، چه کنم نقد روان را

 

[FarzaneFarzane عضو تأیید شده است.]

از درِ خویش خدا را به بهشتم مَفرست
که سرِ کویِ تو از کون و مکان ما را بس

 

[زهرا مشرف]

سخن در دل باید و سخن در زبان
سخن بی‌دل، به جان نرسد، نه نشان

 

[FarzaneFarzane عضو تأیید شده است.]

نفسِ بادِ صبا مُشک‌فشان خواهد شد
عالَمِ پیر دگرباره جوان خواهد شد

 

[زهرا مشرف]

دل می‌رود ز دستم، صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

 

[!!AMINKHAN!!]

‍ اگر که او به دلِ خسته‌ام زمان می‌داد
زمانه روی خوشش را به من نشان می‌داد

 

[FarzaneFarzane عضو تأیید شده است.]

دلبرم شاهد و طفل است و به بازی روزی
بِکُشد زارم و در شرع نباشد گُنَهش

 

[!!AMINKHAN!!]

شربت لعل لبت بود شفای دل ما
بِعَبَث ما ز پِی نسخهٔ عَطار شدیم