شعر اشعار حسین غیاثی

انجمن کافه نویسندگان
امشب دلم پره

امشب مسافری

فرصت نشد بگم چی میکشم بری



چشمم به رفتنت

دلگیرم از خودم

فرصت نشد بگم من عاشقت شدم



من عاشقت شدم

ما میرسیم به هم

کاش مونده بودی و میشد بهت بگم



ما عاشق همیم

ما میرسیم به هم

کاش اینجا بودی و میشد بهت بگم



میترسم از همه

از این شبای سرد

تو فکر رفتنی

کاری نمیشه کرد



میخواستم بت بگم

فکر کسی نباش

میخواستم بت بگم

اما دلم نذاشت



من عاشقت شدم

ما میرسیم به هم

کاش مونده بودی و میشد بهت بگم



ما عاشق همیم

ما میرسیم به هم

کاش اینجا بودی و میشد بهت بگم



من عاشقت شدم

من عاشقت شدم

ما عاشق همیم

مامیرسیم به هم



کاش اینجا بودی و میشد بهت بگم

من عاشقت شدم

ما عاشق همیم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن کافه نویسندگان
بگو سرگرم چی بودی که اینقد ساکت و سردی

خودت آرامشم بودی خودت دلواپسم کردی



ته قلبت هنوز باید یه احساسی به من باشه

چقد باید بمونم تا یکی مثل تو پیدا شه



تو روز و روزگار من، بی تو روزای شادی نیست

تو دنیای منی اما به دنیا اعتمادی نیست



سلام ای ناله بارون

سلام ای چشمای گریون

سلام روزای تلخ من

هنوزم دوسش دارم



سلام ای بغض تو سینه

سلام ای آه آیینه

سلام شب های دل کندن

هنوزم دوسش دارم



نمیدونی تو این روزا چقد حالم پریشونه

دلم با رفتنت تنگُ دلم با بودنت خونه



خرابه حال من بی تو نمیتونم که بهتر شم

تو دستای تو گل کردم بذار با گریه پرپر شم



یه بی نشونم تو این خزون

منو از خودت بدون

یه بی نشونم تو این خزون

یه بیقرارم یه نیمه جون

منو از خودت بدون

منو از خودت بدون



سلام ای ناله ی بارون

سلام ای چشمای گریون

سلام روزهای تلخ من

هنوزم دوسش دارم



سلام ای بغض تو سینه

سلام ای آه آیینه

سلام شب های دل کندن

هنوزم دوسش دارم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Kallinu

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
نوشته‌ها
نوشته‌ها
5,152
پسندها
پسندها
18,869
امتیازها
امتیازها
483
سکه
170
انجمن کافه نوییندگان
ده سال بعد از حال این روزام

با کافه های بی تو درگیرم



گفتم جهان بی تو یعنی مرگ

ده سال ِ رفتی و نمی میرم



ده سال بعد از حال این روزام

تو توی آغو*ش یکی خوابی



من گفتم و دکتر موافق نیست

تو بهتر از قرصای اعصابی



ده سال بعد از حال این روزام

من چهل سالم می شه و تنهام



با حوصله ،قرمز،سفید ، آبی

رنگین کمون می سازم از قرصام



می ترسم از هر چی که جا مونده

از ریمل ِ با گریه ها جاری



از سایه روشن های بعد از ظهر

از شوهری که دوستش داری



گرم ِ هم آغوشی و لبخندین

توُ بستر ِ بی تابتون تا صبح



تکلیف تنهاییم روشن بود

مثل چراغ ِ خوابتون تا صبح



ده سال ِ که ل*ب هام و می بندم

با بوسه های تلخ هر جایی



ده سال ِ وقتی شعر می خونم

لبخند ِ روی صندلی هایی



یه عمر بعد از حال این روزام

یه پیرمردم توی ِ یه کافه



بارون دلم می خواد ،هوا اما

مثل موهای دخترت صافه
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین