در حال تایپ پادکستِ آدمیزادها | نویسنده ارغنون

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع سُرمه.
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پادکستِ آدمیزادها؛
به قلم ارغنون
در ژانر اجتماعی.
دیباچه:
- مکتب نرفته‌ام، بااین‌وجود، با یک نگاه بسیار زیر و بم‌ها را بیرون کشیده‌ام. چیزهایی بود که مرا بسیار به جراحت نشاند و نکشت. نه! قوی‌تر نشدم... اما دانشم درباره‌ی جراحات انسانی، آن‌هایی که از گوشت و پوست و خون ژرف‌تر است و تیز و برنده به استخوان‌ها و سپس عصب‌ها می‌رسد، بیش‌تر از مادربزرگ‌هاتان است. جراحات و زخم‌ها، از آن‌هاشان که آدمیزاد را به بستن دهان وا می‌دارد و راه گلو را می‌بندد. از همان‌‌هایی که صدای آدم را می‌برد و او را به جانورِ آبزیِ بی‌صدا بدل می‌کند.
 
آخرین ویرایش:
56189_4dfb9374e8969221fb23819b2e4ca1fa.png



نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب "انجمن کافه نویسندگان" برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!


پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" را با دقت مطالعه کنید.


قوانین تایپ اپیزود، پادکست و دکلمه در انجمن کافه نویسندگان


هرگونه آثار شما در این بخش نباید کمتر از 7 پارت و بیشتر از 25 پارت شود.


شما می توانید پس از ارسال 5 پارت از اثر خود، درخواست نقد، درخواست تگ و درخواست جلد بدهید.

نکته : نقد اجباری می باشد و برای درخواست تگ حتما می بایست اثر شما نقد شده باشد.

درخواست نقد

درخواست نقد برای اپیزود دکلمه و پادکست


درخواست تگ

درخواست تگ برای اپیزود پادکست دکلمه


درخواست جلد

درخواست جلد برای دکلمه پادکست اپیزود

همچنین شما می‌توانید پس از ۶ پست درخواست کاور تبلیغاتی بدهید.

درخواست کاور تبلیغاتی


هر پست شما نباید کمتر از 8 خط باشد و بیشتر از 25 خط نباید ادامه یابد .


همچنین ‌شما می توانید پس از ارسال 7 پست اعلام اتمام نمایید تا رسیدگی های لازم صورت بگیرد.

اعلام اتمام

اعلام اتمام اپیزود پادکست و دکلمه


نکته : تنها آثاری که تگ می‌گیرند، توسط گویندگان تیم آوای کافه نویسندگان ضبط می گردد و متن آن برای دانلود به صورت فایل pdf روی سایت اصلی قرار می‌گیرند.


اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
شهر خالی‌ست و من مضطرب‌ام. مضطرب، از این جهت که گونه‌هایم را انگار حشراتی می‌خورند و دست‌هایم را از کنترل خودم خارج کرده‌اند تا نتوانم از تکان دادن بیش از حد بایستانم‌شان.
وزش باد؟ نه، حالم را بهتر نمی‌کند و تنها به لرز بدنم می‌افزاید، همه‌چیز درست یک درام اجتماعی شده است... .
منظورم این است که خوب به دنیا نگاه کنید‌، تمام خانه‌ها، دکان‌ها، کتاب‌فروشی‌ها، جاده‌ها، شهرها‌ و حتی کشورها مثل یک کویر بزرگ‌ با شن و ماسه‌هایی‌ست که اگر پایت را محکم فشار بدهی تو می‌رود! بزرگ‌ترین شهر جهان، با تمام ازدحامش خالی و عریان از آدمی‌زاد است و ستاره‌های کویر دنیا، دیگر ستاره نیستند بلکه چراغ‌های الکترونیکی به هم متصل شده‌ای هستند برای بهتر دیده شدن این تنهایی عظیم که ما را در آغو*ش گرفته است... .
 
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
نوشته‌ها
نوشته‌ها
985
پسندها
پسندها
2,550
امتیازها
امتیازها
288
سکه
269
آخرین ویرایش:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین