نترسید من باشما هستم، همه چیز را میشنوم، میبینم.
آری، او درهمه جا و هرمکان همراه توست. حتی زمانی که داری سختترین روزهای زندگیت رو سپری میکنی فکر میکنی تو رو تنها گذاشته، ولی اون دقیقا کنارت نشسته و منتظره تا تو صداش کنی.
از پنجره به بیرون نگاهی کردم، هواهم دلش مثل من گرفته. پنجره رو باز کردم، نسیم سردی صورتم رو نوازش کرد. نفس عمیقی کشیدم و دوباره روی تخت درازکشیدم چشمام رو روی هم نزاشته بودم که درباز شد یه نفر مثل عجل معلق اومد تو.هیچ کس جز همتا این موقع صبح سراغ منو نمیگیره.
همتا:سلام سلام، بلندشو ببینم خسته نشدی از این اتاق، پاشو آماده شو.
من: کجا؟
همتا:خونه آقا شجاع، انقلاب دیگه.
من: انقلاب چرا؟
همتا:وای تارا، بریم کتاب بگیریم برای کنکورت .
من: من کتاب نمیخوام .
همتا:مسخره بازی در نیار، پاشو.
من: مسخرهی چی،همتا؟بابا رو ندیدی چه علمشنگهای درست کرد؟
همتا:عزیزم تو بیا کتابهات رو بگیر، تو کنکور شرکت کن...
پریدم وسط حرفش:که چی ها، که چی؟ گیریم قبول هم شدم وقتی بابا نمیذاره برم دانشگاه چه فایده؟
همتا که معلوم بود حسابی کلافه شده سرش رو انداخت پایین گفت:الان نشستی اینجا فایده داره؟
خب عزیزم اول برای فضا سازی
این پارت از رمان شما دیالوگ محوره حالا این یعنی چی؟
یعنی اینکه توضیح کاراکتر، فضا سازی محیط و مکان و توضیح حالت نداری!
با یه مثال از رمان خودت توضیح میدم تا فرق رو بفهمی! بدون فضاسازی: همتا:وای تارا، بریم کتاب بگیریم برای کنکورت .
من: من کتاب نمیخوام . با فضا سازی:
همتا در حالی که وارد اتاق میشد بشاش و خوشحال گفت:
- وای تارا! بریم برای برای کنکورت کتاب بگیریم.
در حالی که از شدت خستگی روی تخت ولو شده بودم بیحوصله گفتم:
- من کتاب نمیخوام!
فضاسازی یعنی همین که بگی شخصیت تارا یا همتا خشمگین، ناراحت یا خوشحال هستن، یا مثلا دارن کاری انجام میدن مثل نشستن، خوابیدن، راه رفتن.
و حالا ترکیب این مواردی که گفتم با هم میشه:
خشمگین در حالی که به پشت گردنش دست میکشید و سالن بیمارستان را متر میکرد با خودش حرف میزد.
امیدوارم مطالب واضح بوده باشه اما اگر بازم ابهامی هست بپرس عزیزم.
خب عزیزم اول برای فضا سازی
این پارت از رمان شما دیالوگ محوره حالا این یعنی چی؟
یعنی اینکه توضیح کاراکتر، فضا سازی محیط و مکان و توضیح حالت نداری!
با یه مثال از رمان خودت توضیح میدم تا فرق رو بفهمی! بدون فضاسازی: همتا:وای تارا، بریم کتاب بگیریم برای کنکورت .
من: من کتاب نمیخوام . با فضا سازی:
همتا در حالی که وارد اتاق میشد بشاش و خوشحال گفت:
- وای تارا! بریم برای برای کنکورت کتاب بگیریم.
در حالی که از شدت خستگی روی تخت ولو شده بودم بیحوصله گفتم:
- من کتاب نمیخوام!
فضاسازی یعنی همین که بگی شخصیت تارا یا همتا خشمگین، ناراحت یا خوشحال هستن، یا مثلا دارن کاری انجام میدن مثل نشستن، خوابیدن، راه رفتن.
و حالا ترکیب این مواردی که گفتم با هم میشه:
خشمگین در حالی که به پشت گردنش دست میکشید و سالن بیمارستان را متر میکرد با خودش حرف میزد.
امیدوارم مطالب واضح بوده باشه اما اگر بازم ابهامی هست بپرس عزیزم.