در حال تایپ دلنوشته تبسمِ افگار | ستاره سربی

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Ermia
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
مشاهده فایل‌پیوست 296232

نام اثر: تبسمِ افگار
نوع اثر: دلنوشته
نویسنده: حمیده‌ح
ژانر: تراژدی، عاشقانه

مقدمه:

تبسم افگار
آنگاه که به تبسمی دلربا، قلبم را فریفتم، دیدگانم را، مجنون‌وار به تبخیر سست شیشه‌های نمناک دوختم. اما زمان، عقربه‌‌های عبوس را در انتهای ابدیت از جنبش بازداشت و من تنها دست به دامان حریرِ رویا، در نهایت‌ زیستن و معلق در حجم بی‌زمانی روحم را به شراره‌های همواره سوزان شیفتگی‌ سپردم و خاکسترش را بر
جسم ناتوانم پاشاندم.
 
آخرین ویرایش:

Ermia

مدیر بازنشسته
کاربر انجمن
نوشته‌ها
نوشته‌ها
128
پسندها
پسندها
101
امتیازها
امتیازها
28
سکه
2
‌‌
•○°●‌| به نام خالق واژگان ‌|●°○•°

do.php



نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!

‌‌


پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.
‌‌


قوانین تایپ دلنوشته


شما می‌توانید پس از 10 پست درخواست جلد بدهید.



درخواست جلد برای آثار

‌‌
پس از گذشت حداقل ۱۵ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.


درخواست نقد دلنوشته

‌‌

پس از 15 پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.



درخواست تگ برای دلنوشته


همچنین پس از ارسال 20 پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود..


اعلام اتمام آثار ادبی

‌‌

اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود..



درخواست انتقال به متروکه

‌‌‌

○● قلمتان سبز و ماندگار●○

«مدیریت تالار ادبیات»
‌‌‌‌‌
 
تبسم بود، ترنم‌ گشت؛ جان را در‌ تار و پود تن جاری ساخت، میانِ انبوه یاس‌های باران‌زده غوغا به‌پا نمود.
تنفس ‌گشت و با دمی گل‌هایی که انعکاس طلوع، غنچه‌هایشان را می‌شکفت نوازش نمود.
تصور نمود؛ تمام پروانه‌های بی‌قرار را در خیال شیرین شکوفه‌های کمندی آشفته در باد، فرو برد. تکلم نمود و بی‌اینکه شاعری باشد قافیه‌ها را به تسخیر درآورد.
تمنا گشت و دیده‌های ملتمس را سخاوتمندانه به تماشا نشست.
تمسک بود و دستان بی‌قراری که او را می‌جوییدند با دیدگان مستی ، به خود خواند.
تولد گشت؛ تنه‌های خشک یخ زده را به جوانه‌های امیدوار برانگیخت.
تشعشع گشت، جرقه‌ای زد و نافذترین پَرتُوان را در ژرفای قلوب شیفته فرونمود.
تلالو نمود، اختران درسپهر پهناورِ تیره‌ی تنهایی، درخشیدند.
تکلم گشت و راز نهفته‌ی چشمان محو سیلاب انتظار را در سیمای واژگان نهان نمود.
تمرد نمود، برگ‌های لجوج را از تن درختان حصار زده جدا نمود و بر جسم باد به رقص درآورد.
تعصب شد، بر تنه‌ی درختی که دستان نیلوفران لرزان در گردباد را گرفته بود، مجسم شد.
ناگاه‌...ترحم گشت و باد را تازیانه‌ای نمود بر تن شکوفه‌های بی‌قرار مجنون‌.
 
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین