نظارت همراه رمان یاسکا | ناظر: تاجرغم

درود
پارت مذکور ویرایش شد و امیدوارم بهتر شده باشه و موردی نداشته باشه
خسته نباشید❤️
 
درود یک پارت بارگذاری شد
خسته نباشید
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: (SINA)
درود
وقت‌تون بخیر
خسته نباشید
یک پارت بارگزاری شد
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: (SINA)
سلام
وقت‌تون بخیر
خسته نباشید
یک پارت بارگذاری شد
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: (SINA)
درود
خسته نباشید
یک پارت بارگذاری شد
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: (SINA)
پارت 31:

کنجکاو به من زل زد تا داستانی برای‌اش تعریف کنم. ❌
کنجکاو به من زل زد تا داستانی برایش تعریف کنم. ✅


 
پارت 32:

فونتش رو به verdana سایز 18 تغییر بده

نحسی این مکان مدرن اما جنایت‌کار می‌داد. ❌
نحسی این مکان مدرن اما جنایتکار می‌داد. ✅


وز وز برق در کارخانه‌ی خاک‌خورده به راه افتاد. ❌
وز‌وز برق در کارخانه‌ی خاک‌خورده به راه افتاد. ✅


از پله‌های‌اش بالا رفتم تا درون محوطه‌ی مخروطی‌شکل برعکس را ببینم. ❌
از پله‌هایش بالا رفتم تا درون محوطه‌ی مخروطی‌شکل برعکس را ببینم. ✅


همین بی‌تفاوت بودن‌اش بود. ❌
همین بی‌تفاوت بودنش بود. ✅

خود برداشته و در جیب‌های‌شات پنهان می‌کردند. ❌
خود برداشته و در جیب‌های‌شان پنهان می‌کردند. ✅


آنکه صحنه‌ی قطعه‌قطعه شدن‌اش بدتر از آن. ❌
آنکه صحنه‌ی قطعه‌قطعه شدنش بدتر از آن. ✅

 
پارت 33:

فونتش رو به verdana سایز 18 تغییر بده.

تحمل‌اش سخت بود. ❌
تحملش سخت بود. ✅

افکارم با دخترک درون‌اش. لعنت به عواطف! ❌
افکارم با دخترک درونش. لعنت به عواطف! ✅

پیاده می‌شدم دیگر چیزی جلودارم نبود. ❌
پیاده می‌شدم دیگر چیزی جلودارم نبود. ✅

بی‌قرار دستانم را روی فرمان گذاشتم و چانه‌ام را بدان تکیه دادم. ❌
بی‌قرار دستانم را روی فرمان گذاشتم و چانه‌ام را به‌آن تکیه دادم. ✅

لباس‌های دخترانه‌ای را که آرش برای‌اش خریداری. ❌
لباس‌های دخترانه‌ای را که آرش برایش خریداری. ✅

بر روی صندلی میزغذاخوری به سختی جای گرفتم. ❌
بر روی صندلی میز غذاخوری به سختی جای گرفتم. ✅

شیدا بلافاصله خیار را رها کرد و بعد از شستن دست‌های‌اش بی‌درنگ. ❌
شیدا بلافاصله خیار را رها کرد و بعد از شستن دست‌هایش بی‌درنگ . ✅

آشپزخانه برگشته و صندلی را سرجای‌اش برگرداندم. ❌
آشپزخانه برگشته و صندلی را سرجایش برگرداندم. ✅


بی‌آن‌که مزاحمتی ایجاد کنم از کنارش داشتم رد می‌شدم که گفت. ❌
بی‌آنکه مزاحمتی ایجاد کنم از کنارش داشتم رد می‌شدم که گفت. ✅

پدر زیرلبی "آفرین"ی گفت. ❌
پدر زیرلبی "آفرینی" گفت. ✅
 
پارت 33:

فونتش رو به verdana سایز 18 تغییر بده.

تحمل‌اش سخت بود. ❌
تحملش سخت بود. ✅

افکارم با دخترک درون‌اش. لعنت به عواطف! ❌
افکارم با دخترک درونش. لعنت به عواطف! ✅

پیاده می‌شدم دیگر چیزی جلودارم نبود. ❌
پیاده می‌شدم دیگر چیزی جلودارم نبود. ✅

بی‌قرار دستانم را روی فرمان گذاشتم و چانه‌ام را بدان تکیه دادم. ❌
بی‌قرار دستانم را روی فرمان گذاشتم و چانه‌ام را به‌آن تکیه دادم. ✅

لباس‌های دخترانه‌ای را که آرش برای‌اش خریداری. ❌
لباس‌های دخترانه‌ای را که آرش برایش خریداری. ✅

بر روی صندلی میزغذاخوری به سختی جای گرفتم. ❌
بر روی صندلی میز غذاخوری به سختی جای گرفتم. ✅

شیدا بلافاصله خیار را رها کرد و بعد از شستن دست‌های‌اش بی‌درنگ. ❌
شیدا بلافاصله خیار را رها کرد و بعد از شستن دست‌هایش بی‌درنگ . ✅

آشپزخانه برگشته و صندلی را سرجای‌اش برگرداندم. ❌
آشپزخانه برگشته و صندلی را سرجایش برگرداندم. ✅


بی‌آن‌که مزاحمتی ایجاد کنم از کنارش داشتم رد می‌شدم که گفت. ❌
بی‌آنکه مزاحمتی ایجاد کنم از کنارش داشتم رد می‌شدم که گفت. ✅

پدر زیرلبی "آفرین"ی گفت. ❌
پدر زیرلبی "آفرینی" گفت. ✅
سلام
ممنون عزیزدلم
حتما ویرایش می‌کنم و اطلاع میدم
 
عقب
بالا پایین