نویسنده عزیز، از اینکه انجمن کافه نویسندگان را برای ارتقای قلم خود و انتشار آثار ارزشمندتان انتخاب کردید، نهایت تشکر را داریم.
لطفا پس از هر پارت گذاری در گپ نظارت اعلام کنید. تعداد مجاز پارت در روز 3 پارت می باشد. در غیر این صورت جریمه خواهید شد.
پس از هر ده پارت، رمان شما باید طبق گفته های ناظر ویرایش گردد وگرنه رمان قفل می شود.
پس از ویرایش هر پستی که ناظر در این تاپیک ارسال کرده است، آن را نقل قول زده و اعلام کنید که ویرایش انجام شده است.
از دادن اسپم و چت بی مربوط جدا خودداری کنید
نویسنده: @HADIS.HPF
ناظر: @malihe
لینک تاپیک تایپ:
لطفا پس از هر پارت گذاری در گپ نظارت اعلام کنید. تعداد مجاز پارت در روز 3 پارت می باشد. در غیر این صورت جریمه خواهید شد.
پس از هر ده پارت، رمان شما باید طبق گفته های ناظر ویرایش گردد وگرنه رمان قفل می شود.
پس از ویرایش هر پستی که ناظر در این تاپیک ارسال کرده است، آن را نقل قول زده و اعلام کنید که ویرایش انجام شده است.
از دادن اسپم و چت بی مربوط جدا خودداری کنید
نویسنده: @HADIS.HPF
ناظر: @malihe
لینک تاپیک تایپ:
در حال تایپ موضوع 'رمان تاکسیدرمی | نویسنده hadis hpf'
مرسده لبخندی محو و محترمانه زد، نگاهی به چهرهی بیحالت او انداخت و آرام گفت:
– روحش شاد…
رستمی پلکهایش را نیمه بست، گویی برای لحظهای میان گذشته و حال معلق مانده بود. بعد با لحنی که گرمایش هنوز لایههایی از اندوه در خود داشت، گفت:
– تصمیم گرفتم برای خودم یه کار و کاسبی راه بندازم؛ جایی مثل هتل یونیک… جایی که توی شادی و غم کنار مردم باشه.
مرسده سرش را به نشانهی تأیید تکان داد. هنگام رسیدن به سوال بعدی، مکثی کرد. در دلش تردید کوچکی جوانه زده بود. نگاهش را از برگه کند و آهسته گفت:
– خب… سوال بعدی یه کم شخصیه!
رستمی با خندهای راحت که چینهای اطراف چشمهایش را آشکار کرد، پاسخ داد:
–...
– روحش شاد…
رستمی پلکهایش را نیمه بست، گویی برای لحظهای میان گذشته و حال معلق مانده بود. بعد با لحنی که گرمایش هنوز لایههایی از اندوه در خود داشت، گفت:
– تصمیم گرفتم برای خودم یه کار و کاسبی راه بندازم؛ جایی مثل هتل یونیک… جایی که توی شادی و غم کنار مردم باشه.
مرسده سرش را به نشانهی تأیید تکان داد. هنگام رسیدن به سوال بعدی، مکثی کرد. در دلش تردید کوچکی جوانه زده بود. نگاهش را از برگه کند و آهسته گفت:
– خب… سوال بعدی یه کم شخصیه!
رستمی با خندهای راحت که چینهای اطراف چشمهایش را آشکار کرد، پاسخ داد:
–...
- HADIS.HPF
- حدیث پورحسن رمان تاکسیدرمی رمان جنایی
- پاسخها: 122
- تالار: رمانهای درحال تایپ