این رقیه بود
در کشاکش ستم زیر نیزه های زور
در شبی که شام بود سوت و کور
گرسنه شد ولی
 ل*ب به نان کوفیان و شامیان نزد
تشنه شد ولی 
آب از سنان و حرمله نخواست
بعد از او تمام شام
 گریه کرد
سنگ روی پشت بام
گریه کرد
فجر
گریه کرد
تازیانه روی دست زجر
گریه کرد
آب
گریه کرد
خیزران مجلس ش ر ا ب
گریه کرد
چکمه ای که پای شمر زد به پهلویش
گریه کرد
بچه ای که سنگ زد به او نشست
گریه کرد...