دفترچه خاطرات [ دفترچه خاطرات سارا مرتضوی ]

۱۵ شهریور ۱۴۰۴

یک سالگی اش گذشت و الان دست می‌زنه، نماز میخونه، اشاره میکنه، خودش غذا میخوره، بابا میگه، کوچک بود مامان می‌گفت ولی الان نمیگه، عمه میگه، آبو، عمو و یه عالمه اصوات گه من میدونم چی داره میگه
پرنده رو میگه بغ و خیلی دوست داره
چار دست و پا میره ولی اگه حال نداشته باشه سینه خیز
میز و مبل ببینه با کمک اون وای میسه
تختش رو دوست داره چون می‌تونه بایسته
 
۱۷ شهریور ۱۴۰۴

حسین دسته صندلی، مبل، دیوار یا هر چیزی که بتونه رو می‌گیره و بلند میشه، قدم مورچه‌ای بر میداره ولی نمیتونه بشینه و باید کمکش کنیم.
دیروز مادربزرگش براش تمبک زده و اونم قر داده، بعد پشتبندش تسبیح رو برداشته گرفته دم گوشش به معنی الله اکبر و رفته به سجده.
نماز خوندن رو خودش یاد گرفته، از مداحی خوشش میاد و باهاش می‌خونه ولی از آهنگ‌های تند خوشش نمیاد و غر میزنه‌.
بیشترین توجه رو میکنه تا کاری که می‌کنی رو یاد بگیره. از کبوترها خوشش میاد، نزدیک چهل تاشونو داریم روی پشت بوم آزادانه.
صبح که از خواب بیدار میشه به سقف اشاره می‌کنه و می‌گه بغ، یعنی بغبغو
امروز گیر داده بود به حلقه‌ی دور پای جوجه‌ کبوتر می‌خواست بکنتش

به وقت ۱۴ ماهگی
 
۱۸ شهریور ۱۴۰۴

تو مسیر پیاده‌روی بودم که دیدم یه آموزشگاه جدید باز شد، یه حسی خیلی شدید می‌گفت برو ببین چیه، برو یه موسیقی شروع کن.
همیشه دوست داشتم، همیشه هم یه سری آدم دورم بودن به اسم سرپرست که می‌گفتن جیزه، اخه، میری مطرب میشی و از این حرف‌های من درآوردی.
 
۱۹ شهریور ۱۴۰۴
یک مسیر طلایی چطور مسیریه؟ اونیه که خودش تو رو هل بده

حالا اینو بیخیال امروز از بس بدو بدو کردم نفهمیدم چطوری شب شد

اینم بیخیال ولی روتینمو انجام دادم
یکی از چیزهایی که خیلی دوست داشتم این بود که با گروه دوچرخه سواری کنم ولی باز برمی‌گرده به اعتقادات مذهبی....
 
۲۲ شهریور ۱۴۰۴
زندگی بدون اینترنت برای من نمی‌گذره، جزو تیپ شخصیته منه باید با آدم‌ها در ارتباط باشم، وقتی بیرون نرم تنها چیزی که می‌مونه اینترنته.
ترجیح میدم با سه نفر با موضوع مختلف حرف بزنم تا با یه نفر که فقط در مورد آرزوهای خسته کننده خودش حرف می‌زنه.
کولر روشنه و هوا سرد شده ولی ترجیح میدم کتابمو بخونم یا بنویسم تا کولر رو خاموش کنم، حسین رفتر ۵۰ تا کبوتر بالای پشت بوم رو ببینه، امیدوارم کفتر باز نشه کاری بیهوده
 
عقب
بالا پایین