آموزش آرک داستانی یا قوس داستانی

واقعه اوج گیرنده (کنش صعودی rising action)
معمولاً واقعه اوج گیرنده تحت تأثیر یک محرک اصلی برانگیخته می شود (که به آن رویداد برانگیزنده (inciting incident) نیز می گویند. این همان لحظه ای است که رومئو ژولیت را می بیند، یا لحظه ایست که خواهر کَتنیس در رمان "بازی‌های گرسنگی" انتخاب می شود. هر شرایطی که باشد، محرک اصلی رویدادی است که باعث تشدید یک سری از وقایع می شود و بقیه داستان را به حرکت در می آورد.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Alirix
از آنجایی که در مقدمه چینی، شخصیت ها و کشمکش های (conflicts) داستان شما مشخص شده است، اکنون وظیفه واقعه اوج گیرنده است که به موارد زیر بپردازد:

شخصیت ها را بسط دهید و در عین حال اجازه دهید روابط بین شخصیت ها تقویت شود.
کشمکش را افزایش داده و تنش را تقویت کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Alirix
در رمان "قتل در قطار سریع‌السیر شرق" اثر آگاتا کریستی، هر اتفاقی پس از آنکه هرکول پوآرو پا به قطار می گذارد تا زمان قتل رَچِت، بخشی از واقعه اوج گیرنده داستان است. در این کتاب، این مرحله دو کارکرد دارد: نه تنها باعث افزایش حس تعلیق (suspension) می شود، بلکه توالی وقایع نیز روابط و انگیزه های مظنونان را برای خواننده آشکار می کند. نحوه پاسخگویی شخصیتهای شما به شرایط تغییر یافته در این مرحله، اطلاعات بسیاری را درباره آنها ارائه خواهد داد.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Alirix
نقطه اوج (climax)
یک نقطه اوج خوب بر پایه چیزهایی که از قبل ارائه شده یعنی خط های داستانی، انگیزه ها و آرک های شخصیت ها بنا می شود و همه را با هم یکی می کند. این همان لحظه ایست که حقیقت را برای شخصیت اصلی (قله آرک شخصیت) آشکار می کند و رویدادی است که در آن پیرنگ برای رسیدن به آن پرداخته شده است (قله آرک داستان). وقتی سفرهای بیرونی و درونی به هم می رسند آغاز یک نقطه اوج تأثیرگذار است.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Alirix
بنابراین نقطه اوج یکی از مهمترین قسمت های آرک داستان شماست. در حالی که شروع داستان و مقدمه چینی، منجر به فروش رمان می شود، اما این نقطه اوج است که فروش رمان بعدی را تضمین می کند
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Alirix
واقعه فرود آینده (کنش نزولی falling action)

مسلماً داستان بعد از رسیدن به نقطه اوج متوقف نمی شود. بلکه باید همانطوری که بالا رفته تا به نقطه اوج برسد پایین نیز بیاید. فرض کنید که در رمان "هری پاتر و سنگ جادو"، درست هنگامی که هَری پس از شکست کوییرل بیهوش می شود، داستان تمام شود. اما در واقع داستان اینگونه ادامه می یابد که هَری به هوش می آید و با دامبلدور صحبت می کند و این برای ما رضایت بخش است. به همین ترتیب، می توانید ثمره رنج های شخصیت اصلی را به خواننده نشان دهید. این مرحله را به عنوان پُلی بین نقطه اوج و گره گشایی تصور کنید
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Alirix
در این جا نکاتی که در این مرحله از آرک داستانی باید مورد ملاحظه قرار گیرد، ارائه می شود:

شخصیت های داستان شما نباید به این دلیل که شما به نقطه اوج داستان رسیده اید از حرکت بایستند. کلمه "کنش" یا "واقعه" به همین دلیل وجود دارد.
معمولاً، این مرحله ایست که نویسندگان به فیصله دادن سایر پیرنگ های فرعی داستان می پردازند. در کمدی های شکسپیر، این مرحله ایست که همه با خوشحالی با شریک زندگی مناسب خود جفت می شوند.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Alirix
گره گشایی (Denouement)

به عنوان مثال در داستان "غرور و تعصب" الیزابت بنت و آقای دارسی با هم نامزد می شوند و در داستان "موبی دیک" اسماعیل از دریا نجات می یابد و خوانندگان نفس راحتی می کشند. گره گشایی در واقع به معنای پایان کتاب است.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Alirix
عقب
بالا پایین