.بنام آفرینش قلم.
عنوان: او همانجا مینشست
ژانر: اجتماعی، تراژدی
ناظر: @زهرا سلطانزاده
نویسندگان: @بی صدا. @marym
خلاصه:
برای ماندن در میان شلوغی شهر... برای زندگی کردن اشک میریزد. ماهلین در گوشهای از خیابان جان میدهد تا بماند
برای یک لغمه، پشت دَرهای بسته میشیند. ماهلین برای نمردن، ذلت را به تن میکند.
نویسندگان عزیز، از اینکه انجمن کافه نویسندگان را برای ارتقای قلم خود و انتشار آثار ارزشمندتان انتخاب کردید، نهایت تشکر را داریم.
لطفا پس از هر پارت گذاری در گپ نظارت اعلام کنید. تعداد مجاز پارت در روز 3 پارت می باشد. در غیر این صورت جریمه خواهید شد. پس از هر ده پارت، رمان شما باید طبق گفته های ناظر ویرایش گردد وگرنه رمان قفل می شود.
پس از ویرایش هر پستی که ناظر در این تاپیک ارسال کرده است، آن را نقل قول زده و اعلام کنید که ویرایش انجام شده است.
از دادن اسپم و چت بی مربوط جدا خودداری کنید
عنوان: رد پای زائر
نویسنده: سارا مرتضوی
ژانر اجتماعی
ناظر: @زهرا سلطانزاده
خلاصه:
روایتی از دلدادگی که حسین (ع) در دل میکارد، روز و شب در گرمای فراوان اما راه به سوی اوست، به سوی عشق، به سوی خواستن...
اینجا روایتی از سختیهایی است که با عشق گذر کرد و فراموش نشد.
نویسنده عزیز، از اینکه انجمن کافه نویسندگان را برای ارتقای قلم خود و انتشار آثار ارزشمندتان انتخاب کردید، نهایت تشکر را داریم.
لطفا پس از هر پارت گذاری در گپ نظارت اعلام کنید. تعداد مجاز پارت در روز 3 پارت می باشد. در غیر این صورت جریمه خواهید شد. پس از هر ده پارت، رمان شما باید طبق گفته های ناظر ویرایش گردد وگرنه رمان قفل می شود.
پس از ویرایش هر پستی که ناظر در این تاپیک ارسال کرده است، آن را نقل قول زده و اعلام کنید که ویرایش انجام شده است.
از دادن اسپم و چت بی مربوط جدا خودداری کنید
مادام دوویر پشت میز خود ایستاده بود، خشکش زده بود، به لولهی یک تفنگ بسیار بلند که توسط دوست خیابانیمان در دست داشت خیره شده بود. چون من اولین کسی بودم که کمکش کردم، مرد با ادب تفنگ را به سمت من گرفت و من هم مثل مجسمه خشک شدم.
دستانم را بالا بردم. به اندازه کافی فیلم دیده بودم که دقیقاً بدانم چه کار کنم.
- شلیک نکن
زیر ل*ب در حالی که لحن خونسردی داشت گفت:
- خفه شو
صدایی از راهرو پشت سرم آمد. کسی داد زد: «تفنگ داره!» و بعد صداها محو شدند، آرامتر و آرامتر شدند، وقتی همکارانم از در پشتی فرار کردند. تقریباً میتوانستم ببینم که از پنجرهها بیرون میپرند.
سمت چپ من یک درب چوبی سنگین بود...
مترجم عزیز، از اینکه انجمن کافه نویسندگان را برای ارتقای قلم خود و انتشار آثار ارزشمندتان انتخاب کردید، نهایت تشکر را داریم.
لطفا پس از هر پارت گذاری در گپ نظارت اعلام کنید. تعداد مجاز پارت در روز 3 پارت می باشد. در غیر این صورت جریمه خواهید شد. پس از هر ده پارت، رمان شما باید طبق گفته های ناظر ویرایش گردد وگرنه رمان قفل می شود.
پس از ویرایش هر پستی که ناظر در این تاپیک ارسال کرده است، آن را نقل قول زده و اعلام کنید که ویرایش انجام شده است.
از دادن اسپم و چت بی مربوط جدا خودداری کنید
نام رمان: ایگور
ژانر: اجتماعی
نویسندگان: آیناز تابش/هستی جباری @یاس؛@Cheat
ناظر: @زهرا سلطانزاده
خلاصه:
هر روز که ایگور از پل چوبی رد میشود تا به آن سوی رودخانه برود، مردم همان سوال تکراری را از او میپرسند:
- خسته نشدهای؟
ایگور پاسخ را نمیداند. به هر حال بهشت، بهشتتر میشود و شکوفه بیشتر میشکفد. مگر این چوبها تا به کی عاشق چرخ امیال او میمانند؟ فردا همهچیز بهتر میشود.
نویسندگان عزیز، از اینکه انجمن کافه نویسندگان را برای ارتقای قلم خود و انتشار آثار ارزشمندتان انتخاب کردید، نهایت تشکر را داریم.
لطفا پس از هر پارت گذاری در گپ نظارت اعلام کنید. تعداد مجاز پارت در روز 3 پارت می باشد. در غیر این صورت جریمه خواهید شد. پس از هر ده پارت، رمان شما باید طبق گفته های ناظر ویرایش گردد وگرنه رمان قفل می شود.
پس از ویرایش هر پستی که ناظر در این تاپیک ارسال کرده است، آن را نقل قول زده و اعلام کنید که ویرایش انجام شده است.
از دادن اسپم و چت بی مربوط جدا خودداری کنید
یک هفته به همین منوال گذشت و آنچه باب میلش نبود رخ داد. کوکب تماس گرفته بود و سیمین سرخود جواب اولیه و مثبت خود را اعلام کرده و قرار شد آخر هفته مجدد برای صحبتهای بعدی تشریف فرما شوند.
بماند که منوچهر با شنیدن ماجرا، قشقرق به پا کرد و میخواست برای اولین بار سیمین را زیر بار کتکهایش له کند اما با وساطت محمد و مهوا بالاخره دستش را کنار کشید و با عصبانیت رو به سیمین گفت که دخترش را از سر راه نیاورده که با ندانم کاریهایشان او را قربانی کند.
مهوا که حمایت پدرش را دیده بود؛ نفس آسودهای کشید و خدا را شکر کرد که همچنان نور امیدی برای گریز از چنین وضعیتی برایش وجود دارد.
بالاخره آخر هفته...
نویسنده عزیز، از اینکه انجمن کافه نویسندگان را برای ارتقای قلم خود و انتشار آثار ارزشمندتان انتخاب کردید، نهایت تشکر را داریم.
لطفا پس از هر پارت گذاری در گپ نظارت اعلام کنید. تعداد مجاز پارت در روز 3 پارت می باشد. در غیر این صورت جریمه خواهید شد. پس از هر ده پارت، رمان شما باید طبق گفته های ناظر ویرایش گردد وگرنه رمان قفل می شود.
پس از ویرایش هر پستی که ناظر در این تاپیک ارسال کرده است، آن را نقل قول زده و اعلام کنید که ویرایش انجام شده است.
از دادن اسپم و چت بی مربوط جدا خودداری کنید
نام رمان: هیروان
نام نویسنده: تیام رستا
ژانر: فانتزی، عاشقانه، معمایی
ناظر: @زهرا سلطانزاده
خلاصه:
بوی خون!
بوی خون را میتوانم کامل حس کنم.
امشب یک قربانی دارد.
چشمانم را میبندم صدا قدمهایش را میشنوم که آرام نزدیک میشود.
نفس عمیق میکشم؛ من برنده این بازی هستم.
نویسنده عزیز، از اینکه انجمن کافه نویسندگان را برای ارتقای قلم خود و انتشار آثار ارزشمندتان انتخاب کردید، نهایت تشکر را داریم.
لطفا پس از هر پارت گذاری در گپ نظارت اعلام کنید. تعداد مجاز پارت در روز 3 پارت می باشد. در غیر این صورت جریمه خواهید شد. پس از هر ده پارت، رمان شما باید طبق گفته های ناظر ویرایش گردد وگرنه رمان قفل می شود.
پس از ویرایش هر پستی که ناظر در این تاپیک ارسال کرده است، آن را نقل قول زده و اعلام کنید که ویرایش انجام شده است.
از دادن اسپم و چت بی مربوط جدا خودداری کنید
عنوان: داهل
نویسنده: میترا محمدی
ژانر: اجتماعی عاشقانه
ناظر: @زهرا سلطانزاده
خلاصه:در دههای غبارآلود، کودکیِ یک پسر با خیابان گره میخورد و معصومیتش در هیاهوی زخم و رفاقت فرو میریزد.
سالها بعد، از دل تاریکی قد میکشد؛ مردی که گذشتهاش هر لحظه در کمین است.
میان خشونت و بیرحمی روزگار، نگاه دختری پشت پنجره در او دریچهای تازه میگشاید؛ عشقی که هم زخمهایش را لم*س میکند و هم بهایی سنگین بر دوشش میگذارد.در مسیر پر پیچ و خم تقدیر باید در میان سایههای گذشته روشنایی عشق گمشدهاش را جستجو کند.
نویسنده عزیز، از اینکه انجمن کافه نویسندگان را برای ارتقای قلم خود و انتشار آثار ارزشمندتان انتخاب کردید، نهایت تشکر را داریم.
لطفا پس از هر پارت گذاری در گپ نظارت اعلام کنید. تعداد مجاز پارت در روز 3 پارت می باشد. در غیر این صورت جریمه خواهید شد. پس از هر ده پارت، رمان شما باید طبق گفته های ناظر ویرایش گردد وگرنه رمان قفل می شود.
پس از ویرایش هر پستی که ناظر در این تاپیک ارسال کرده است، آن را نقل قول زده و اعلام کنید که ویرایش انجام شده است.
از دادن اسپم و چت بی مربوط جدا خودداری کنید
خلاصه:گاهی نیت شوم دیگران باعث میشود تا مسیر زندگیت را تغییر دهی تا دیگران را به خواستهشان نرسانی اما نمیدانی که این تغییر کوچک با زندگیت چه میکند، شاید این تغییر، تو را عاشق کرد
نویسنده عزیز، از اینکه انجمن کافه نویسندگان را برای ارتقای قلم خود و انتشار آثار ارزشمندتان انتخاب کردید، نهایت تشکر را داریم.
لطفا پس از هر پارت گذاری در گپ نظارت اعلام کنید. تعداد مجاز پارت در روز 3 پارت می باشد. در غیر این صورت جریمه خواهید شد. پس از هر ده پارت، رمان شما باید طبق گفته های ناظر ویرایش گردد وگرنه رمان قفل می شود.
پس از ویرایش هر پستی که ناظر در این تاپیک ارسال کرده است، آن را نقل قول زده و اعلام کنید که ویرایش انجام شده است.
از دادن اسپم و چت بی مربوط جدا خودداری کنید
"بنام آفرینش جن و ارواح"
عنوان: شبهای مرگ
ژانر: ترسناک، تراژدی
اثر: مریم فواضلی(marym)
ناظر: @زهرا سلطانزاده
خلاصه:
درشبهای طولانی زمستان، در روستایی نالههای زنی که شبانه پشت سرهم بلند میشه؛ اما کسی جرأت نمیکرد به پشت سرش نگاه کنه. ته کوچهی قدیمی، خونهی وجود داره که بوی مرگ میده؛ با ورودش به روستا شعلههای خشم آن زن رو بیشتر کرد.
من رو به آغو*ش بگیر، دلم رو شکوندن اما تو از آن منی؛ من رو نجات بده که برات چتری از امنیتم ولی پر از آهم دخترم.
نویسنده عزیز، از اینکه انجمن کافه نویسندگان را برای ارتقای قلم خود و انتشار آثار ارزشمندتان انتخاب کردید، نهایت تشکر را داریم.
لطفا پس از هر پارت گذاری در گپ نظارت اعلام کنید. تعداد مجاز پارت در روز 3 پارت می باشد. در غیر این صورت جریمه خواهید شد. پس از هر ده پارت، رمان شما باید طبق گفته های ناظر ویرایش گردد وگرنه رمان قفل می شود.
پس از ویرایش هر پستی که ناظر در این تاپیک ارسال کرده است، آن را نقل قول زده و اعلام کنید که ویرایش انجام شده است.
از دادن اسپم و چت بی مربوط جدا خودداری کنید