دلارامـــ!
مدیر آزمایشی تالار سرگرمی + مترجم آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایـشی تالار
ناظر اثـر
مقامدار آزمایشی
نام اثر: رقیه جان بابا
سرشناسه: دلارام
موضوع: دلنوشته
سبک/ژانر: مذهبی-تراژدی
سال نشر: 1404
منتشر شده در: انجمن کافه نویسندگان - تالار ادبیات - بخش تایپ دلنوشته.
دیباچه:
زمین لرزید از صدای جیغی که نام بابا را صدا زد. هربار که نام بابا روی زبان دخترک جاری میشد، ابر داد میزد، زمین زجه میزد و فرات میجوشید.
عمه محکم او را گرفته بود. دستانش را از پشت روی چشمان کوچکش گذاشته بود و کنار گوشش او را به آرامش دعوت میکرد.
ـ آرام باش دخترم… آرام باش عزیز دل حسین!
اما دل کوچک رقیه، در طوفان درد و بیکسی، آرام نمیگرفت. هر فریادش، موجی بود که بر دل زمین میکوبید و ستارگان آسمان را به اشک وامیداشت.
باد صحرا، پر از بوی خون و خاک، موهای او را به رقص درآورد و سکوت شکنندهی کربلا را به لرزه انداخت.
او با هر نگاه، جهان را به تماشای مظلومیتی مینشاند که هیچ زبانی تاب گفتنش را نداشت؛ با هر نفس، دعایی خاموش به آسمان میفرستاد، تا شاید راهی برای نجات بابا جانش باشد... .
سرشناسه: دلارام
موضوع: دلنوشته
سبک/ژانر: مذهبی-تراژدی
سال نشر: 1404
منتشر شده در: انجمن کافه نویسندگان - تالار ادبیات - بخش تایپ دلنوشته.
دیباچه:
زمین لرزید از صدای جیغی که نام بابا را صدا زد. هربار که نام بابا روی زبان دخترک جاری میشد، ابر داد میزد، زمین زجه میزد و فرات میجوشید.
عمه محکم او را گرفته بود. دستانش را از پشت روی چشمان کوچکش گذاشته بود و کنار گوشش او را به آرامش دعوت میکرد.
ـ آرام باش دخترم… آرام باش عزیز دل حسین!
اما دل کوچک رقیه، در طوفان درد و بیکسی، آرام نمیگرفت. هر فریادش، موجی بود که بر دل زمین میکوبید و ستارگان آسمان را به اشک وامیداشت.
باد صحرا، پر از بوی خون و خاک، موهای او را به رقص درآورد و سکوت شکنندهی کربلا را به لرزه انداخت.
او با هر نگاه، جهان را به تماشای مظلومیتی مینشاند که هیچ زبانی تاب گفتنش را نداشت؛ با هر نفس، دعایی خاموش به آسمان میفرستاد، تا شاید راهی برای نجات بابا جانش باشد... .