نظارت همراه رمان شاهزاده‌ی شاهدخت | ناظر: ملیحه

  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Arjmand
سلام عزیزم، عالی بود. هیجان رو خیلی خوب حفظ کردی خوشم اومد، چند تا ویرایش برات انجام دادم که بلد کردم یادت نره از بلد خارج کنی.

ارسلان دارو به دست، همراه عجوزه‌خانم می‌آمد. بدرقه لازم نبود ولی هم‌چنان به پرچانگی‌اش ادامه می‌داد تا بالاخره دل کند و رفت.
بنظرم این قسمت یه لبخند به چهره‌ی ارسلان اضافه کن که شاهدخت فکوسش از روی طناز خارج بشه و بگه کاش وقتی کنار من بود اینطوری می‌خندید. توصیفت خیلی باید ظرف و تمیز باشه. می‌تونی حتی یه خاطره اضافه کنی و بگی آخرین باری که خنده‌اش رو دیدم فولان‌روز بود.
خیلی خوب نکات نگارشی رو رعایت کرده بودی. پیشنهاد می‌کنم برای نقد اولیه و درخواست تجدید نظر در تگ فرعی اقدام کنی. چون این‌ها خیلی زمان‌بره. و خب منتقد یا تیم تگ برای بررسی به زمان نیاز دارن.
یه چیز دیگه می‌تونه رمانت رو به تیم رمانخور معرفی کنی تا به ببینی مخاطب معمولی چطور می‌تونه باهاش ارتباط بگیره. نظرها و انتقاداتشون حرفه‌ای نیست و بیشتر احساس شخصی، این دیدت رو بازتر می‌کنه.
سوالی بود بپرس درخدمتم
 
مرسی از راهنمایی
اوکی درخواست مجدد بدم یا پارت هفتادم رد کنه؟
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: malihe
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Arjmand
هنوزم که نشستی، مگه ما مسخره‌ایم. این همه علاف‌ شدیم تا بیدار بشی که الآن بگی نمیام. هنوزم اخلاق گند و بچگونه‌ات عوض نشده.
❌مسخره اییم
❌بیداری
❌نمی‌آم
❌اخلاقت
✅
مسخر‌ه‌ایم
✅نمیام
 
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Arjmand
عقب
بالا پایین