با سلام و عرض خسته نباشید.
نویسنده عزیز @..LADY Dyva.. اثر شما طبق اصول و چهارچوب اصلی دلنوشته و حسانگیزی نقد گردیده است.
منتقد اثر شما: @Chaos
اثر شما: دلنوشته گریهی ماهیها
● لطفا پیش از قرارگیری نقدنامه توسط منتقد در این تاپیک پستی ارسال نکنید!
● این تاپیک پس از قرارگیری نقد به مدت سه روز باز خواهد بود تا شما نظر شما ثبت شود، سپس قفل خواهد شد.
● اثر شما پس از ارسال نقدنامه تحت نظارت منتقدتان قرار خواهد گرفت؛ درصورتی که نسبت به نکات منتقد بیتوجه باشید، دیگر هیچ درخواست نقدی از جانب شما پذیرفته نخواهد شد.
نکتهی مهم:
از شما نویسندهی گرامی تقاضا میشود پس از دریافت نقد، دیدگاه خود را نسبت به آن در همین تاپیک ثبت فرمایید. آیا نقد ارائهشده برایتان مفید و راهگشا بوده؟ با کدام بخشها همداستانید و در کدام موارد، نظری دیگر دارید؟ اگر پاسخی یا دفاعیهای نسبت به دیدگاه منتقد دارید، بیتردید بیانش کنید.
بازخورد شما نهتنها به غنای فرآیند نقد کمک میکند، بلکه در انتخاب «منتقد برتر ماه» نیز نقشی تعیینکننده دارد. پس به واکنشی ساده بسنده نکنید و نظر خود را با ما در میان بگذارید.
با توجه به اینکه نقد شورا تاثیر مستقیمی بر تگدهی و سطحبندی اثر شما دارد، درصورتی که هرگونه شکایت، انتقاد یا پیشنهادی در ارتباط با تالار نقد و نقد اثر خود دارید؛ به تاپیک زیر مراجعه کنید.
?تاپیک جامع شکایات و پیشنهادات تالار نقد
عنوان
عنوان شما «گریهی ماهیها» هست. عنوان ساده و کوتاهیه و از همون اول حالوهوای غمگین متن رو منتقل میکنه. ولی راستش رو بخواید، خیلی تازه نیست. ترکیب «ماهی» و «گریه» رو زیاد شنیدیم، تو شعرها و متنهای مختلف. مثلاً در شعر فروغ هم «ماهیها» بار نمادین دارن. شما در متن تصویرهای خیلی قویتری خلق کردین، مثل «آینه ترکخوردهی آب» یا «کوزههای تدفین تهنشینشده». اگه یکی از اون تصاویر خاص رو میآوردین توی عنوان، مطمئناً خواننده رو بیشتر کنجکاو میکرد. چون عنوان اولین دریچه به متن شماست، بهتره خاصترین و متفاوتترین تصویر کارتون باشه، نه کلیشهایترینش.
مقدمه
مقدمه رو با جملههایی شاعرانه شروع کردین: «در تکاپوی ماهیهای تنگ بلوری…» راستش حس میکنم مقدمهتون بیش از حد در ابهام مونده. پرسشی مثل «کدام آب رخصت نگریستن به گریه ماهیها را میدهد؟» به جای اینکه راهی باز کنه، انگار در رو میبنده. شما اینجا قصد داشتین فضا رو رازآلود کنین اما این رازآلودگی تبدیل شده به گنگی. به نظرم میتونستین همون اول، یک تصویر دقیقتر و ملموستر بیارین. مثلاً به جای پرسش کلی، اشارهای به همون کوزهها یا پلکهای لرزان میکردین تا مخاطب یک قلاب تصویری بگیره و دنبال متن بره.
ژانر
ژانر رو تراژدی انتخاب کردین اما این متن، بیشتر از اینکه تراژدی باشه، یک جریان سیال از تصویرهای شاعرانهست. تراژدی معمولاً حول محور یک قهرمان، یک کشمکش و در نهایت یک سقوط یا فاجعه میچرخه. اما در متن شما شخصیت مشخصی وجود نداره، کشمکش هم همینطور. بیشتر یک مونولوگ تصویریه که تکرار میشه. شما احتمالاً میخواستین حالوهوای تراژیک خلق کنین ولی در عمل چیزی نزدیکتر به نثر شاعرانهی سوررئال به دست اومده. اگر واقعاً قصدتون تراژدی باشه، لازمه یک نقطه اوج و یک خط روایی، حتی کوتاه، در متن بیارین.
لحن
لحن کارتون سراسر تیره و سنگینه. شما از اول تا آخر پر از کلمههایی مثل «سرد»، «مرگ»، «تاریکی»، «اضطراب»، «سکوت»، «فراموشی» استفاده کردین. این باعث میشه متن یکنواخت بشه. نمونهش پست ۴: «اعماق، نه خانه است و نه قبر، بلکه فریادی است که درون آب ریشه کرده.» جمله واقعاً زیباست اما وقتی پشت سرش باز هم کلی جمله مشابه با همین حس میاد، اثرگذاری خودش رو از دست میده. شما عمداً به سمت لحن احساسی خیلی سنگین تمایل پیدا کردین اما درست اینه که گاهی با آوردن لحظههایی از نور یا آرامش کوتاه، کنتراست ایجاد کنین. اون وقت همون تیرگی خیلی بیشتر به دل میشینه.
ساختمان جملات و انسجام
ساختمان جملهها تقریباً همه ترکیبی و طولانیه. این به متن حالت پرطمطراق داده ولی باعث خستگی هم میشه. مثلاً «کف تنگ انباشته است از استخوانهای آب؛ امواجی که قرنها پیش مردهاند و اکنون در ته به رسوبی سرد بدل گشتهاند.» این جمله زیباست ولی چون اکثر جملهها همینطورن، ریتم متن کند و یکنواخت شده. در بعضی جاها که از تکرار استفاده کردین، خیلی خوب جواب داده، مثل پست ۱۰: «نه خاطرهها، نه سکوت، نه حتی خودشان.» اگر چنین جملات کوتاه و ضربآهنگدار بیشتر پخش میشدن، متن تنوع ریتمی پیدا میکرد.
انتخاب واژگان و آرایهها
شما در انتخاب واژگان و خلق استعارهها جسور بودین و این جسارت بخش زیادی از متن رو زنده نگه داشته. مثلاً در پست ۲ وقتی نوشتین: «سکوت، مثل یک پوست خیس و سنگین، همه چیز را در خود فرو میبرد»
اینجا استعاره هم تازه است، هم حسی. «پوست خیس» برای توصیف سکوت، تصویر عجیب اما اثرگذاریه که خیلی خوب با حالوهوای فضای زیر آب هماهنگ شده. یا در پست ۱۰: «سطح آب مثل آینهای ترکخورده است، اما هر شکست، تصویر جدیدی خلق میکند»
این جمله علاوه بر تصویر بصری، بار فلسفی هم داره و باعث میشه متن از سطح توصیف صرف بالاتر بره. این نمونهها نشون میده شما توانایی خلق تصویرهای شاخص و چندلایه رو دارین و بهتره در بخشهای دیگه هم به جای تکرار کلیشهای «سایه»، «تاریکی»، «سکوت» همینطور خلاقیت به خرج بدین.
در مقابل، بعضی جاها تصویرها بیش از حد تکراری یا شلوغ شدن. برای نمونه در پست ۳: «پرستوها با بالهای شکسته در آسمان سرگرداناند، بالهایی که نمیتوانند خاطرههای سقوطکرده را نگه دارند.» اینجا استعارهی «بال شکسته» و «خاطرههای سقوطکرده» کنار هم، بار معنایی رو دو برابر میکنه اما انسجام رو از بین میبره؛ چون یکی کافیه تا فضا رو منتقل کنه. یا در پست ۹:
«مهی شناور است که شکل خود را از یاد برده.»
این تصویر اگرچه شاعرانه هست اما خب کمی مبهم و کمجون به نظر میرسه، چون مه ذاتا بیشکله؛ پس این استعاره ارزش افزودهی زیادی ایجاد نمیکنه.
پیشنهادم در این جهته که شما همونطور که توی نمونههای موفق مثل پست ۲ و پست ۱۰ تونستین تصویرها رو دقیق و پرقدرت بیارین، در بخشهای دیگه هم به جای شلوغکاری، یه استعارهی برجسته رو نگه دارین و بقیه رو حذف کنین. این کار متن رو هم جمعوجورتر میکنه، هم تاثیرگذاری رو بالا میبره.
اصول نگارشی
شما در رعایت اصول نگارشی تا حدی موفق بودین اما هنوز چند نکته هست که به متن آسیب زده. اول از همه، فاصلهگذاری. در پست ۱، جملهی «بی حساب « در شامگاه کف آب در کوزه های تدفین ته نشین می شود.»» فاصلههای اضافی و گیجکننده داره؛ هم قبل از «در شامگاه» و هم بین «کوزه های». این باعث میشه متن نامنظم به چشم بیاد.
از طرفی در پست ۵، ترکیب «بازتاب آنها تصویری از ترحمهای مهآلود و جماعتی است که در خواب، خود را به فراموشی سپردهاند» بهخاطر استفادهی بیمورد از ویرگول بعد از «خواب» روانی جمله رو گرفته. اینجا حذف اون ویرگول متن رو روانتر میکنه. یک مورد دیگه در پست ۱۵ دیده میشه: «گویی تمام جهان چیزی جز قفسی شفاف نیست که در آن نفس کشیدن به جرم بدل شده است». این جمله زیباست اما نبود ویرگول بین «نیست» و «که» باعث میشه طول جمله نفسگیر بشه. با یک ویرگول کوچیک میتونین خوانایی رو بالا ببرین. نکتهی آخر هم مربوط به علائم نقلقول میشه. در پست ۱ شما نوشتین: «بی حساب « در شامگاه کف آب…»». دقت کنید علامت «باز» نقل قول اومده ولی «بسته» فراموش شده، و همین باعث میشه متن از نظر نگارشی ناقص به چشم بیاد.
بهطور کلی بهتره بعد از اتمام نوشتن، متن رو یک بار فقط از زاویهی ویرگول، فاصله و علائم نگارشی بخونین. چون گاهی همین جزئیات ساده، کیفیت نهایی متن رو از یک نوشتهی خام به یک نوشتهی حرفهای ارتقا میده.
سخن آخر منتقد
و اما سخن آخر: نویسندهی عزیز شما استعداد عجیبی در تصویرسازی دارین. میتونین فضاهایی خلق کنین که یادآور بکت یا کافکا هستن، تاریک، پر از وهم و خفگی. اما چون همهی متن غرق در یک رنگ شده، بخش زیادی از قدرتش هدر رفته. پیشنهاد من اینه که در بازنویسی، فقط بهترین و خاصترین تصاویر رو نگه دارین، بخشهایی از نور یا تضاد بیارین و کمی هم روایت یا کشمکش اضافه کنین تا نوشتهتون واقعاً به یک تراژدی نزدیک بشه. اون وقت، به جای اینکه صرفاً «زیبا» باشه، میتونه «تکاندهنده» بشه. با این حال از خوندن چنین اثر محتشمی لذت بردم و توصیه میکنم با اصلا موارد ذکر شده مطمئنا اثرتون صدبرابر جذابتر خواهد شد.
آرزوی موفقیت بیکران دارم